بک لینک

موضوع بسته شده است 
«17» صندلی داغ با حضور "sh.azad"
#93
(92-12-12، 03:06 عصر)sourena نوشته است: سلام
یه سوال،رمان "شب ایرانی" نوشته "ر.اعتمادی" رو خوندید؟؟
اگه نخوندید یه سرچی بکنید تو نت نظرتونو بگید.
ممنون
1 اول اینکه من اینو قبول ندارم که ایرانی ها بیشتر با اندیشه ی مرگ دست و پنجه نرم می کنند حرفش برای من غیر قابل پذیرش بود. اتفاقا اندیشه مرگ حتی بعضی از غربی ها را به خودکشی سوق می دهد!
2اینکه باز هم همون نصویر سازی چهره اساطیری رمان های ایرانی بی نوایان را بخونید آدم میتونه باورش کنه ولی رمان های ایرانی...
یک بخش دیگر هم که نظر من بود سیاهی موهایش مشرقی بودنش را نمایان می کرد بیرون بودن موهایش چی؟
بعد جالبه که شخصیتی که اینقدر دقیق داره اون دختر را نگاه می کنه یک مرده که بعد از اینکه شهرزاد بدون توجه به مرد بودنش داره باهاش حرف می زنه ابرازخرسندی می کنه و این را نشانه ی خاکی بدون او اطلاق می کنه!
در آخر بگویم من فهمیدم این داستان عاشقانه است شرمنده ولی من داستان های زیادی در این باره خونده ام و اعتقاد دارم بیشتر این داستان های عاشقانه هوسی را به تصویر می کشد و عشق را به ان عظمت به وضعیت ظاهری محدود می کنه!
این داستان مثل خیلی های دیگر یک دروغ است !یک دروغ که در وضعیت امروز چندان بی تقصیر نیست!
البته اگر وقت کنم و بتونم اونقدر حوصله ام را جمع کنم شاید یک روزی خوندمش ولی من رمان زیاد خوندم این رمان ها رمان های متاستفانه مسخره ای است که بین نویسنده های رمان امروز معمول شده !
متاستفانه من رمان های خارجی و قدیمی تر مثل رمان های قدیمی ایرانی را ترجیح می دهم !
مثلا سوشون و خیلی های دیگر بسیار زیبا تر است!
در هر حال این نظر به نظر من کامل نیست و اگر وقت کنم این داستان را بخونم می تونم کامل تر به شما پاسخ بدهم!
مثلا در داستان هم خانه ما شاهد یک ضد ارزش هستیم! من اعتقادی به این داستان ها ندارم!
این نظر شخصی من بود! من ترجیح میدم وقتم را برای یک چیز مفید تر بگذارم!

ضمنا نگرانی های برادرش کاملا منطقی بود اون به هیچ وجه متعصب نبود! در کشور هایی که آمار ت ..... ز این قدر بالاست ترس هم دارد فرستادن دختری به این سن به خارج ! من راستش نمی تونم داستان نویسنده ای را ادامه دهد که اعتقادم را تعصب می نامد ! این داستان یک داستان ضد ارزشیست !
در آخر پیتر به جای تحمل زخم عشق و با استفاده از همان قدرت عشقی که مثلا اونقدر قوی بوده شهرزاد را رها کند به جای ان خودکشی می کند و به کمال می رسد جالب اینجاست که در داستان گفته شده یک پسر آلمانی به زندگی پس از مرگ اعتقاد داره و جالب تر اینه که فکر کرده با خودکشی به کمال می رسد! در حالی که یک عاشق واقعی حاضر است هر دردی را تحمل کند ولی معشوقه اش به عذاب دچار نشود ولی پیتر خودش را کشت و شهرزاد را اواره کرد این است نهایت یک هوس ..... این روایت نوعی هوس وتقلید فوق العاده زیبایی از عشق است! دروغ ها همیشه قشنگند داستان لیلی و مجنون را بخوانید از خدا مرگش را طلب کرد و در تمام مدت غم عشق را مردانه به دوش کشید و هر چه کرد که مشوقه اش عذاب بیشتر نکشد ! این است عشق واقعی!
و جوانان ما به راحتی می پذیرند هوس در لباس عشق را ... کمال در خودکشی را.... تجملات را.....

(92-12-12، 02:27 عصر)Black_Heart نوشته است:
نقل قول: جبر همون گسسته است تقریبا حسابان هم همون دیف (بقول بر بچه های چهارمی!)
خو جبر و حساب سال سومه ......... باید عمیق روش فک کنید.!
عمیق اتفاقا این سطحی است که جبر را از گسسته چیز جدایی بدانیم مثلا فلان فیلم سریال چون در دو مرحله است دلیل می شود یک جریان را روایت نکند!
من ادامه نمی دم . ولی پیشنهاد می کنم فهم خودتان را از ریاضیات بالا ببرید اگر می خواهید مهندس موفقی بشوید!
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: «17» صندلی داغ با حضور "sh.azad" - Miss Azad - 92-12-12، 07:29 عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان