داستان کوتاه آموزنده و واقعی عیادت یک مرد ناشنوا از همسایه بیمار

داستان کوتاه آموزنده و واقعی عیادت یک مرد ناشنوا از همسایه بیمار

داستان کوتاه آموزنده عیادت مرد ناشنوا از همسایه

داستان کوتاه ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند.

ادامه خواندن “داستان کوتاه آموزنده و واقعی عیادت یک مرد ناشنوا از همسایه بیمار”