پدر علم فلسفه جدید

در معنای سعادت و شقاوت , خیر و شر, فضیلت و رذیلت , اصول حاکم برآنها, کاربرد مطلق و نسبی آنها و چگونگی دخالت این عوامل در زندگی انسان

دکارت‌ را موسس‌ و پدر فلسفه‌ جدید دانسته‌اند. تصور عامیانه‌ ما این‌ است‌ که‌ صنعت‌ و رشد صنعتی‌ گل‌ سرسبد تجدد است‌ در حالی‌که‌ صنعت‌ و تکنولوژی‌ در واقع‌ برگ‌های‌ فرو ریخته‌ درخت‌ تجدد است‌. تجدد یا مدرنیته‌ در درجه‌ اول‌ تحولی‌ است‌ روحی‌، ذهنی‌، معنوی‌ و اخلاقی‌.

دگرگونی‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌، مفاهیم‌ اخلاقی‌ و دیدگاه‌های‌ اخلاقی‌ پایه‌ و اساس‌ تجدد را تشکیل‌ می‌دهد و رشد صنعتی‌ فقط‌ یکی‌ از نتایج‌ آن‌ و اتفاقاص از نتایج‌ دیررس‌ آن‌ است‌، روح‌ مدرنیته‌ به‌ عنوان‌ دگرگونی‌ در نحوه‌ رفتار و ارزش‌گذاری‌ برای‌ اشیا و پدیده‌ها، جنبشی‌ است‌ فکری‌ و ذهنی‌ و نفسانی‌ و معنوی‌ و در یک‌ کلام‌ تحول‌ اخلاقی‌.

دکارت‌ به‌ این‌ معنا موسس‌ اخلاق‌ جدید به‌ عنوان‌ پدر فلسفه‌ جدید است‌. در اینکه‌ صنعت‌ و تکنولوژی‌ جدید از توابع‌ علم‌ جدید است‌ و علم‌ جدید از بطن‌ فلسفه‌ دکارت‌ برآمد بحثی‌ نیست‌ اما پیدایش‌ صنایع‌ جدید از فلسفه‌ دکارت‌ یک‌ امر ثانوی‌ و تبعی‌ بود و این‌ فیلسوف‌ موسس‌ در درجه‌ اول‌ دیدگاه‌های‌ اخلاقی‌ کهن‌ را تغییرداد و زمینه‌ را برای‌ تاسیس‌ اخلاق‌ جدید فراهم‌ کرد.وقتی‌ اخلاق‌ جدید شکل‌ گرفت‌ و براخلاق‌ متعارف‌ یا کهن‌ غلبه‌ کرد زمینه‌ برای‌ تحولات‌ جدید در سایر بخش‌ها فراهم‌ شد.

محصولات‌ و دستاوردهای‌ بشری‌ در صنعت‌ و تجارت‌ و کشاورزی‌ و هنر و از این‌ قبیل‌ حاصل‌ خلاقیت‌ها و آفرینش‌های‌ ذهن‌ انسان‌ است‌ و چگونگی‌ این‌ آفرینش‌ها بسته‌ به‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ دیدگاه‌ها و ارزش‌های‌ اخلاقی‌ خود را چگونه‌ تلقی‌ کند.

چنانکه‌ مثلاً افکار و عقاید صوفیانه‌ و ترک‌ دنیا هیچ‌ وقت‌ موجب‌ اختراعات‌ و اکتشافات‌ صنعتی‌ و هنری‌ نشده‌ است‌. یعنی‌ اینکه‌ هردیدگاه‌ اخلاقی‌ متناسب‌ با مقتضیات‌ خود در زندگی‌ انسان‌، در اعمال‌ و اقدامات‌ او منعکس‌ می‌شود و خط‌ مشی‌ زندگی‌ او را عملاً تعیین‌ می‌کند، لذا نمی‌توان‌ چنان‌ که‌ مارکس‌ و اتباع‌ او گفته‌اند اخلاق‌ را از عناصر روبنایی‌ به‌ حساب‌ آورد بلکه‌ اخلاق‌ بنیاد همه‌ تحولات‌ فرهنگی‌ را فراهم‌ می‌کند، هر اصلاحی‌ با اصلاح‌ اخلاق‌، هر فسادی‌ با فساد اخلاق‌ و هر تحولی‌ در زندگی‌ انسان‌ با تحول‌ اخلاق‌ آغاز می‌شود و اخلاق‌ در تمام‌ شوون‌ زندگی‌ پایه‌ و اساس‌ و تعیین‌ کننده‌ است‌.

در تعریف‌ اخلاق‌ لازم‌ است‌ به‌ دو تعریف‌ که‌ مدنظر دکارت‌ بوده‌ است‌ اشاره‌ کنیم‌. علم‌ اخلاق‌ به‌ معنای‌ دقیق‌ لفظ‌ علم‌ که‌ عبارت‌ است‌ از مجموعه‌ مطالعات‌ تجربی‌ در مورد چگونگی‌ بروز عواطف‌ اخلاقی‌ در روحیه‌ و رفتار انسان‌. مثلاً تحقیق‌ در اینکه‌ عاطفه‌ خشم‌ یا محبت‌ چگونه‌ در انسان‌ بروز می‌کند، چگونه‌ می‌توان‌ آن‌ را تضعیف‌ یا تقویت‌ کرد و پیامدهای‌ اجتماعی‌ آن‌ در زندگی‌ انسان‌ چیست‌.

در اینجا اخلاق‌ بین‌ علوم‌ مختلف‌ انسانی‌ از قبیل‌ جامعه‌شناسی‌، روانشناسی‌، وظایف‌ الاعضا و روان‌کاوی‌ و بعضی‌ شاخه‌های‌ پزشکی‌ توزیع‌ شده‌ است‌ و این‌ گروه‌ها سخنان‌ حکیمانه‌تری‌ در این‌ موارد برای‌ گفتن‌ دارند تا حکمای‌ اخلاقی‌.

تعریف‌ دوم‌، تعریف‌ فلسفه‌ اخلاق‌ است‌ که‌ به‌ معنی‌ تحقیق‌ در اصول‌ و مبادی‌ اخلاق‌ است‌. تحقیق‌ در معنای‌ سعادت‌ و شقاوت‌، خیر و شر، فضیلت‌ و رذیلت‌، اصول‌ حاکم‌ برآنها، کاربرد مطلق‌ و نسبی‌ آنها و چگونگی‌ دخالت‌ این‌ عوامل‌ در زندگی‌ انسان‌. هنگامی‌ که‌ گفته‌ می‌شود دکارت‌ موسس‌ اخلاق‌ جدید است‌ در اینجا اخلاقی‌ به‌ همین‌ معنای‌ به‌ کار می‌رود.

● اخلاق‌ علمی‌

امروزه‌ تصور ما از علم‌ همان‌ تصور دکارتی‌ این‌ لفظ‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ است‌ از فن‌ اندازه‌گیری‌. دکارت‌ با اقتباس‌ صراحت‌ و تمایز از ریاضیات‌ متوجه‌ شد که‌ یقین‌ علمی‌ حاصل‌ نمی‌شود مگر اینکه‌ مفاهیم‌ و تصوراتی‌ که‌ موضوع‌ و محمول‌ قضایا را تشکیل‌ می‌دهند قابل‌ اندازه‌گیری‌ یا به‌ تعبیر خود او قابل‌ بزرگی‌ و کوچکی‌ باشند. وی‌ همه‌ زمینه‌ها را برای‌ تثبیت‌ علم‌ به‌ معنای‌ امروزی‌ آن‌ فراهم‌ کرد.

از نظر دکارت‌ علم‌ فقط‌ از یکی‌ از دو طریق‌ شهود و قیاس‌ به‌ دست‌ می‌آید. هر مفهومی‌ غیرشهودی‌ و غیرقیاسی‌ فاقد شان‌ معرفت‌ علمی‌ است‌. دکارت‌ به‌ این‌ طریق‌ راه‌ را بر حجیت‌ یا مرجعیت‌ بست‌ و اصل‌ تحقیق‌ را به‌ جای‌ تقلید نشاند. کاری‌ که‌ متکلمان‌ و اصحاب‌ کلیسا تحت‌ عنوان‌ اریستو تالیانیزم‌، بنابر مقتضیات‌ ماهیت‌ تقلیدی‌ فرهنگ‌ کلیسایی‌ برفلسفه‌ ارسطو تحمیل‌ کرده‌ بودند چیزی‌ که‌ هرگز با تعالیم‌ معلم‌ اول‌ سازگار نبود موجب‌ شد که‌ روح‌ تحقیق‌ و اظهار رای‌ مستقل‌ منسوخ‌ شود، اما دکارت‌ به‌ عنوان‌ پیشگام‌ آنچه‌ را که‌ بعدها در اوایل‌ قرن‌ بیستم‌ دیلتای‌ به‌ نام‌ «فهم‌» مطرح‌ کرد به‌ جای‌ تقلید نشاند و اعلام‌ کرد صحت‌ هر امر علمی‌ باید به‌ شهود یا قیاس‌ در حوزه‌ فهم‌ درآید وآنچه‌ فهمیده‌ نشود علم‌ نیست‌ حتی‌ اگر مورد تایید ارسطو یا حجت‌های‌ دیگر باشد.

به‌ این‌ ترتیب‌ زمینه‌ فراهم‌ شد تا امر اخلاقی‌ به‌ عنوان‌ مجموعه‌ پند و اندرزها که‌ موافق‌ معیار کلیسا بود، از این‌ حالت‌ خارج‌ شده‌ و به‌ عنوان‌ موضوع‌ پژوهش‌ علمی‌ مورد مطالعه‌ دقیق‌ قرار گیرد. از این‌ پس‌ منحرفان‌ و آلودگان‌ به‌ رذایل‌ اخلاق‌ را نه‌ براساس‌ معیارهای‌ کلیسایی‌، بلکه‌ براساس‌ شناخت‌ علمی‌، بیمارانی‌ تلقی‌ می‌کردند که‌ به‌ جای‌ نکوهش‌ و سرزنش‌ آنها، باید برای‌ معالجه‌ بیماری‌ آنها اقدام‌ می‌شد. رذایل‌ اخلاقی‌ در پرتو نگرش‌ علمی‌ برآمده‌ از فلسفه‌ دکارت‌ به‌ عنوان‌ بیماری‌های‌ روانی‌ تلقی‌ می‌شد و می‌بایستی‌ به‌ جای‌ توسل‌ به‌ موعظه‌ و اندرز به‌ شناخت‌ علمی‌ بیماری‌ آنها اقدام‌ شود.

بنا بر تصوری‌ که‌ دکارت‌ از معنا و ماهیت‌ علم‌ در عصر جدید در اذهان‌ محققان‌ آورد برای‌ رفع‌ انحراف‌های‌ اخلاقی‌ به‌ جای‌ سرزنش‌ و تنبیه‌ منحرفان‌، رفتار آنها را مورد مطالعه‌ قرار می‌دهند و در سیستم‌ عصبی‌، نحوه‌ تغذیه‌، کارکرد غدد داخلی‌ و انگیزه‌ها و محرکات‌ طبیعی‌ و اجتماعی‌ آنها تحقیق‌ می‌کنند.

آن‌ تصور افلاطونی‌ که‌ رفتارها را صرفا به‌ نفس‌ نسبت‌ می‌داد و برای‌ بدن‌ شان‌ و مدخلیتی‌ در امور اخلاق‌ قایل‌ نبود، به‌ همت‌ دکارت‌ منسوخ‌ شد و علم‌ اخلاق‌ به‌ نوعی‌ رفتارشناسی‌ تبدیل‌ شد تا از این‌ طریق‌ بتوان‌ علل‌ ناهنجاری‌های‌ رفتار را در عوامل‌ و انگیزه‌های‌ اجتماعی‌ و روانی‌ ملموس‌ و محسوس‌ قابل‌ مطالعه‌، مورد تحقیق‌ قرار داد.

عوامل‌ چهارگانه‌یی‌ در فلسفه‌ دکارت‌ وجود دارد که‌ زمینه‌ پیدایش‌ اخلاق‌ جدید را فراهم‌ کرده‌ است‌. این‌ عوامل‌ عبارتند از اصالت‌ اراده‌، تمثیل‌ حکمت‌ به‌ درخت‌ دکارت‌ کل‌ حکمت‌ را به‌ درختی‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌ که‌ ریشه‌ آن‌ مابعدالطبیعه‌، تنه‌ آن‌ طبیعیات‌ یا فلسفه‌ طبیعی‌ و میوه‌های‌ سه‌گانه‌ آن‌ سه‌ علم‌ مکانیک‌، طب‌ و اخلاق‌ است‌، انفصال‌ نفس‌ از حیات‌ و ناتورالیسم‌ اخلاقی‌.

البته‌ ناگفته‌ نماند که‌ دکارت‌ در بعضی‌ مسائل‌ اخلاقی‌ همچنان‌ زیر سلطه‌ افلاطون‌ است‌ مثلا در بررسی‌ مراتب‌ فضایل‌. او مانند افلاطون‌ فضیلت‌ حکمت‌ را که‌ اتفاقا به‌ نظر او کار نفس‌ است‌ نه‌ بدن‌، برترین‌ فضایل‌ می‌داند و با یک‌ تفسیر سقراطی‌ از فضیلت‌ حکمت‌، جنس‌ تمام‌ فضایل‌ را دانایی‌ و فرزانگی‌ اعلام‌ می‌کند. دکارت‌ با اعتقاد به‌ حاکمیت‌ نفس‌ بر بدن‌، که‌ چندان‌ با اصول‌ تفکر او در مورد نفس‌ سازگار نیست‌ سایر فضایل‌ را تحت‌ سلطه‌ حکمت‌ قرار می‌دهد.

این‌ بخش‌ از آرای‌ او یادگار فلسفه‌ افلاطونی‌ است‌ و با نوآوری‌های‌ او در اخلاق‌ سازگار نیست‌. آنچه‌ با روح‌ تفکر دکارت‌ سازگار است‌ و خود در مواردی‌ صریحا بدان‌ اشاره‌ می‌کند این‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از عواطف‌ نفسانی‌ که‌ در سنت‌ افلاطونی‌ رذیلت‌ محسوب‌ می‌شود در نظر دکارت‌ شان‌ کارکردی‌ و عملی‌ پیدا می‌کند و دکارت‌ تصریح‌ می‌کند که‌ هیچ‌ یک‌ از عواطف‌ فی‌نفسه‌ و مطلقا رذیلت‌ نیست‌ بلکه‌ باید هر یک‌ از آنها را درست‌ استعمال‌ کرد.

یعنی‌ این‌ چگونگی‌ کارکرد عواطف‌ است‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را رذیلت‌ یا فضیلت‌ به‌ حساب‌ آورد. مثلا ترس‌ یا جبن‌ که‌ در سنت‌ افلاطونی‌ ارسطویی‌ مطلقا رذیلت‌ محسوب‌ می‌شود در نظر دکارت‌ باید به‌ چگونگی‌ کارکرد آن‌ توجه‌ داشت‌ و جواز یا عدم‌ جواز اخلاقی‌ آن‌ را از این‌ طریق‌ تعیین‌ کرد. به‌ این‌ ترتیب‌ در نظر دکارت‌ تقسیم‌ مطلق‌ عواطف‌ به‌ دو بخش‌ فضیلت‌ و رذیلت‌ مخدوش‌ و بی‌اعتبار است‌.

دیدگاهی‌ که‌ مشترک‌ بین‌ ارسطو و رواقیان‌ و دکارت‌ و اسپینوزا و هابز و کلا ماتریالیست‌های‌ جدید است‌، این‌ است‌ که‌ نظام‌ اخلاقی‌ باید بر مبنای‌ عملکرد طبیعی‌ بدن‌ انسان‌ تنظیم‌ شود. فضیلت‌ اخلاقی‌ حالت‌ یا صفتی‌ است‌ که‌ از طبیعت‌ انسان‌ برخاسته‌ باشد زیرا که‌ وقوع‌ طبیعی‌ هر حالتی‌ عینی‌ حقیقت‌ است‌ و جز خود طبیعت‌ ملاک‌ دیگری‌ برای‌ ارزیابی‌ افعال‌ انسان‌ وجود ندارد و طبیعی‌ بودن‌ افعال‌ تنها ملاک‌ درستی‌ آنها است‌. کمال‌ این‌ نظریه‌ را در دستگاه‌ فلسفی‌ اسپینوزا می‌توان‌ یافت‌ و به‌ قول‌ لایب‌نیتس‌ فلسفه‌ اسپینوزا گسترش‌ منطقی‌ فلسفه‌ دکارت‌ است‌.

اگر چنان‌ که‌ دکارت‌ می‌گفت‌، مبدا فضایلی‌ اخلاقی‌ عواطف‌ و انفعالات‌ است‌ و اینها خود برآمده‌ از چگونگی‌ عملکرد وظایف‌الاعضایی‌ بدنند، پس‌ آنچه‌ از طبیعت‌ بدن‌ یعنی‌ ترکیب‌ عنصری‌ و قوانین‌ مکانیکی‌ آن‌ برخاسته‌ باشد فضیلت‌ است‌ و رذیلت‌ چیزی‌ جز انحراف‌ از طبیعت‌ نیست‌. این‌ فرضیه‌ برخاسته‌ از تعالیم‌ دکارت‌ روح‌ اخلاق‌ جدید را تشکیل‌ می‌دهد. همین‌ دیدگاه‌ ناتورالیستی‌ در سنت‌ دکارت‌ است‌ که‌ در سایر حوزه‌های‌ علوم‌ انسانی‌ جدید، از جمله‌ در مبانی‌ حقوقی‌، اقتصادی‌ و سیاسی‌ جدید رسوخ‌ کرده‌ و مبنای‌ فردگرایی‌ یا اصالت‌ فرد در فلسفه‌ جدید است‌.

مخترع تلفن کیست؟


3 مارس مصادف با تولد الكساندر گراهام بل، مخترع اسكاتلندي تلفن بود. شايد اگر يك روز تلفن خونمون قطع بشه، تازه پي به وجود پراهميت اين وسيله مي‌بريم. تا اسم گراهام بل مي‌آيد، من ياد كارتوني مي‌افتم كه زمان كودكي از تلويزيون درباره زندگينامه بل پخش مي‌شد.

در 3 مارس 1847 در ادينبورگ اسكاتلند كودكي به دنيا آمد كه بعدها نامش همواره با يك كلمه عجين شد. تلفن!

خيلي فكر مي كردند شايد قسمت است كه پسران خانواده پروفسور الكساندر ملويل بل همگي بر اثر سل بميرند ولي گراهام عمرش به دنيا بود. گراهام كوچولو از سن 10 سالگي شروع به ايراد گرفتن از اسمش كرد. شايد او هم يك اسم سه قسمتي دوست داشت چرا كه در 11 سالگي پدرش را راضي كرد كه نام او را الكساندر گراهام نام نهد. اما تا آخر عمر همه او را با نام الك مي شناختند.

شايد اگر John Herdman آنها را نصيحت نمي كرد كه به كارهاي مفيد پبردازند ما امروز تلفن نداشتيم. بل كوچك بعد از توبيخ شدن توسط همسايه خودشان ، جان ، به فكر كمك كردن به او افتاد. آن زمان جان در فكر پيدا كردن راهي براي تسهيل آسياب كردن گندم بود. كليد در دستان كودك كنجكاو قصه ما بود. الكساندر يك ماشين ساخت كه به وسيله پدال ، گندم را آسياب مي كرد. كار در كارگاه كوچكي كه جان راه انداخته بود آغاز شد.

الكساندر استعدادهاي ديگري هم داشت. او به سرعت خود را در زمينه هنر و شعر نشان داد. با تشويق هاي مادر و آموزشهاي غير رسمي او سريعا الكساندر به استادي در خانواده بل تبديل شد. ديگر همه او را به نام پيانيست خانواده بل مي شناختند. به همين خاطر اكساندر روز به روز به مادر خود وابسته تر مي شد. هر روز بيشتر از روز قبل!

مادر ناشنوا مي شود
از سن 12 سالگي مادر الكساندر رو به ناشنوايي گذارد. هر روز بر ميزان ناشنوايي مادر اضافه مي شد. الكساندر بسيار از اين واقعه تحت تاثير قرار گرفت. مادر براي او ارزش بسيار بالايي داشت. بل كوچك شروع به يادگرفتن يك زبان انگشتي كرد كه باعث شد بتواند صحبتها را به مادر انتقال دهد. كم كم او موفق شد يك نوع تكنيك خاص ايجاد كند كه با صداهاي خاصي را به راحتي به مادر مفاهيم را منتقل كند. كم كم علاقه به مادر ، الكساندر را به يك مبحث علاقه مند كرد. صدا شناسي!

كلا بايد خانواده بل را خانواده سخنوران دانست. پدربزرگ و عمو پدر همه از اساتيد سخنوري بريتانيا بودند. پدر رساله اي درباره اصئل سخن با كرو لالها نوشت كه در زمان خود يك رساله انقلابي بود. چه كسي مي توانست بهتر از الكساندر نشان دهنده عملي بودن اين رساله باشد؟ لب خواني آموزش داده شده در اين كتاب به الكساندر هم ياد داده شد و هر جا كه الكساندر قدرت خود را در لب خواني به نمايش مي گذارد همه در بهت و حيرت فرو مي رفتند. لب خواني زباني مانند سانسكريت باعث جاودانگي لب خواني شد!

دستگاهي كه صدا توليد مي كرد
بعد از تحصيلات در كالج بود كه اكساندر يك چيز عجيب شنيد. شخصي به نام بارون ولفگانگ فون كمپلن دستگاهي براي شبيه سازي صداي انسان ساخته است. الكساندر جوان سريعا كتابي از فون كمپلن را يافت و دست به ترجمه آلماني به انگليسي كتاب زد. بعد از ترجمه بسيار سخت كتاب آنها شروع به ساخت دستگاه كردند. در اين قضيه برادر بزرگتر الكساندر يعني ملويل هم به او كمك مي كرد. قسمتهايي مانند ناي، گلو، شش و لب به سختي ساخته شد اما هنوز يك مشكل براي دريافت جايزه اي كه پدر تعيين كرده بود وجود داشت. پدرشان گفته بود يك جايزه بزرگ براي آنها تدارك ديده است كه اگر بتوانند چنين كاري را بكنند به آنها خواهد داد. ساختن جمجمه اي كه بتواند حتي چند كلمه صدا را توليد كند بسيار طاقتفرسا بود. آنها بعد از هزاران بار تلاش توانست جمله “How are you grandma?” را بيان كنند. البته نتيجه يك ذره اشكال داشت. شايد اگر كسي جمله “Ow ah oo ga ma ma.” را مي شنيد اصلا متوجه منظور نمي شد اما اين براي اكساندر 19 ساله تازه شروع راه بود!

خانواده اي كه نابود شد
در 1865 وقتي خانواده به لندن مهاجرت كرد الكساندر به دفتر كارش رفت و تمام مدت را بر روي آزمايشهاي خود كار كرد. تمام پاييز و زمستان او بر روي پروژه هايش كار مي كرد و همينطور سلامتي اش رو به تحليل مي رفت. از آن طرف برادر كوچكش ادوارد با درد سل دست و پنجه نرم مي كرد. الكساندر سال بعد كاملا حالش خوب شد ولي هميشه شانس با انسان يار نيست. ادوارد آنقدر خوش شانس نبود.

در سال 1867 بل به خانه بازگشت و بر روي امتحانات مدرك دانشگاهيش كار كرد. زماني كه به خانه بازگشت برادر بزرگترش ملويل ازدواج كرده بود و مستقل شد. در سال 1870 ملويل هم به دست سل به برادرش ادوارد پيوست.

در همان سال الكساندر با بيوه ملويل و والدينش به كانادا مهاجرت كرد. در يك زمين 10.5 هكتاري كه در كانادا خريدند يك مزرعه ساختند. در مزرعه يك جايي هم ساخته شد. يك كارگاه براي آزمايشهايي براي كار با ناشنوايان.

او پيانويي طراحي كرد كه مي توانست موزيكش را به وسيله الكتريسيته منتقل كند.او سعي كرد وسيله اي بسازد كه نه تنها نتهاي موسيقي،بلكه كلمه هاي سخنراني را نيز ارسال كند. اما داستان اصلي از سال 1874 شروع شد. در تابستان بل كار خود را بر روي ساخت صدانگار شروع كرد. صدا نگار صداي برخورد يك ضربه را كه براي آزمايش به يك شيشه زده مي شد را توسط يك قلم بر روي يك ورقه ثبت كند. اين كار با يك سري از اشكال نشان داده مي شد ( مسلما همه ما چنين چيزهايي ديده ايم). در آن سال خطوط تلگراف با يك ترافيك عجيب دست به گريبان بود. بايد راه ديگري پيدا مي شد.

داستان شروع يك دوران
الكساندر يك شب تا دير وقت مشغول كار بود كه ناگهان يك باتري واژگون مي‌شود و اسيد سولفوريك آن روي لباسهاي او مي‌ريزد. بل با عصبانيت معاونش را صدا مي‌كند در حاليكه او در كارگاه زير شيرواني بود و در وضع عادي صدا به او نمي‌رسيد، ولي وجود يك سيم تلگراف كه از كارگاه زير شيرواني تا داخل اطاق خواب بل در طبقه پايين امتداد داشت باعث شد كه معاونش صداي او را بشنود. اين سيم براي انتقال اصوات نتهاي پيانو توسط الكساندر ساخته شده بود. توماس واتسون معاون بل بعد از تقريبا 40 سال اين حادثه را اينطور بازگو مي‌كند. برعكس اولين پيام تلگرافي مورس كه با جمله مقدس آنچه خدا اراده كرده است، شروع شد.

اولين تلفن ساخت گراهام بل
اولين پيام تلفني بل با اين جمله آقاي واتسون بيا اينجا با تو كار دارم آغاز گرديد. شايد اگر گراهام بل مي‌دانست كه در آستانه يك اختراع بزرگي است اولين پيام خود را با يك جمله جالبي شروع مي‌كرد. آن جمله تاريخي البته اولين جمله كامل بود كه از طريق سيم ارسال شده بود.
“Mr Watson – Come here – I want to see you”

داستان بل ادامه دارد. در ادامه اين داستان بارها شاهد اختراعهاي جالبي از بل خواهيم بود. اتفاقاتي كه ديگر براي الكساندر عجيب نبود. او در 29 سالگي تلفن را اختراع كرده بود و ديگر اختراع كردن به جزئي از روحيه او تبديل شده بود.

مخترع لامپ کیست؟

هامفری دیوی، مخترع انگلیسی، در سال 1801 لامپ گداخته و در سال 1809 لامپ قوسی را ساخت. در سال 1835، جیمز بومن لیندسی مخترع اسکاتلندی یک لامپ الکتریکی ثابت را اختراع کرد. در سال 1840، وارن دولارو دانشمند انگلیسی نیز لامپی را عرضه کرد. تا سال 1884 محققین و دانشمندان زیادی برای اختراع و بهبود لامپ آزمایش های بسیاری را انجام دادند. اما میان این افراد ژوزف ویلسون سوآن مخترع انگلیسی در سال 1850 شروع به آزمایش طرح های مختلف لامپ کرد. او در 18 دسامبر 1878، لامپی را طی یک سخنرانی در نیوکاسل ارائه کرد که خیلی زود توجه جهانیان از جمله ادیسون را به خود جلب کرد. سوآن امتیاز لامپ را تنها در سال 1880 کسب کرد که در همان سال منزل وی در انگلیس اولین خانه در جهان بود که با نور لامپ روشن شد.

ادیسون در سال 1878 برای آن که بتواند یک لامپ خوب و موثر بسازد وارد یک رقابت شد تا این که با کمک فرانسیس آپتون در تاریخ 22 اکتبر 1879 به پیشرفت مهمی دست یافت. لامپ او به طور مداوم به مدت 13 ساعت کار کرد. ادیسون حق انحصاری اختراع را در 4 نوامبر 1879 به ثبت رساند. ادیسون آزمایشات را ادامه داد و تا پایان سال 1880 لامپ های وی تا 600 ساعت کار می کردند. در نهایت این مدت زمان به 1200 ساعت رسید.

ادیسون می خواست از لامپ استفاده مالی ببرد ولی سوآن از ادیسون به دلیل تقلید شکایت کرد و در این ادعا برنده شد. ادیسون مجبور شد برای پرداخت بخشی از غرامت، سوآن را به عنوان شریک وارد پروژه کند که بعدها او را وارد شرکتی کرد که به نام جنرال الکتریک مشهور شد. در سال 1883 اداره ثبت اختراع آمریکا حکم داد که اختراع ادیسون بر اساس اختراع ویلیام سوایر است و فاقد اعتبار. این ادیسون نبود که ایده را دزدیده بود: موارد بسیاری از افراد مختلف تقریبا همزمان به یک مفهوم فکر می کردند. شکی نبود که ادیسون چند ایده برای طراحی لامپ خود را از طرح سوآن قرض گرفته است.

ادیسون در واقع فرد تنبلی نبود. 1093 اختراع را به ثبت رساند که از میان آن ها می توان به راه آهن برقی و دوربین متحرک اشاره کرد. زمانی که ادیسون از دنیا رفت برای تلفن، باتری، تلگراف، برق و چراغ الکتریکی اختراع ثبت کرده بود. همچنین ادیسون گفته است: “نبوغ 1% الهام و 99% کار سخت است.” در جایی دیگر گفته است: “در این جا قانون خاصی وجود ندارد. تلاشمان را می کنیم تا کار انجام شود.”

کاربرد های فیزیک در فناوری

فیزیک علم شناختن قانون هی عمومی و کلی حاکم بر رفتار ماده و انرژی است

فیزیک علم شناختن قانون هی عمومی و کلی حاکم بر رفتار ماده و انرژی است. کوشش هی پیگیر فیزیکدانان در این راه سبب کشف بسیاری از قانون هی اساسی، بیان نظریه ها و آشنایی با بعضی پدیده هی طبیعی شده است. هرچند این موفقیت ها در برابر حجم ناشناخته ها، اندک است لیکن تلاش همه جانبه و پرشتاب دانشمندان امید بسیار آفریده که انسان می تواند رازهای هستی را دریابد. انسان در یکی دو قرن اخیر، با بهره گیری از روش علمی و ابزارهی دقیق توانسته است در هر یک از شاخه هی علم، به ویژه فیزیک دنیای روشن و شناخته شده خود را وسعت بخشد. در این مدت با دنیلی بی نهایت کوچک ها آشنا شده، به درون اتم راه یافته تا انواع نیروهای بنیادی طبیعت را شناخته، الکترون و ویژگی های آن را دریافته و طیف گسترده امواج الکترومغناطیسی را کشف کرده است.

فیزیک که تا اواخر قرن نوزدهم مباحث مکانیک، گرما، صوت، نور و الکتریسیته را شامل می شد، اکنون در اوایل قرن بیست و یکم در اشتراک با سایر علوم (مانند شیمی، زیست شناسی و…) روز به روز گسترده تر و ژرفاتر شده و بیش از ۳۰ موضوع و مبحث مهم را در برگرفته است (دانشنامه فیزیک تعداد شاخه های فیزیک را ۳۳ مورد معرفی کرده است.)

● فناوری:

فناوری، چگونگی استفاده از علم، ابزار، راه و روش بری انجام کارها و برآوردن نیازها است. به عبارت دیگر فناوری به کارگیری آگاهی های انسان برای تغییر در محیط به منظور رفع نیازها است. اگر علم را فرآیند شناخت طبیعت تعریف کنیم، فناوری فرآیند انجام کارها خواهد بود.در گذشته مثلاً در کشور ایران تا حدود یک صد سال پیش، زندگی ساده و ابتدایی بود و کارها با ابزارهای ساده و روش های اولیه انجام می شد. کشاورزی، حمل و نقل، تجارت، ساختمان سازی با روش های سنتی و ابزارهایی که در طول زمان از راه تجربه به دست آمده بود صورت می گرفت.

گرچه انسان به برخی از قانون های طبیعی دست یافته بود لیکن علم و عمل کمتر اثر متقابل در یکدیگر داشتند. دانشمندان راه خود را می پیمودند و صنعتگران و ابزارکاران به راه خود می رفتند تا آنکه عصر جدید آغاز شد و تمدنی به وجود آمد که همه چیز در راه مصالح زندگی انسان و توانایی او به کار گرفته شد.

در سال ۱۶۶۳ میلادی «جامعه سلطنتی لندن» تاسیس شد و هدف خود را ارتقای سطح علوم مربوط به امور و پدیده های طبیعی و هنرهای مفید از طریق آزمایش و تجربه به نفع «ابنای بشر» انتخاب کرد. چهار سال بعد فرهنگستان علوم فرانسه در پاریس شکل گرفت و بر مفید واقع شدن علم تاکید فراوان شد. اعضای این فرهنگستان برای هرچه به ثمر رساندن تحقیقات علمی در زندگی انسان، به تلاش پرداخته و از این بابت حقوق دولتی دریافت می کردند.(۱)

در سال ۱۸۵۳ موزه علوم لندن با نام «هیات معتمدین دایره علم و هنر و موزه ملی علم و صنعت» گشایش یافت اما نزدیک تر شدن علم و صنعت سبب شد که در سال ۱۸۸۲ بخش های مختلف این موسسه در هم ادغام شود و سازمان جدیدی با نام «دایره علوم کاربردی و تکنولوژی» تاسیس شود.

● نقش فیزیک در فناوری:

علم، کوشش در جهت دانایی و فناوری تلاشی در جهت توانایی است. این هر دو اثر متقابل در هم داشته اند. دانش سبب شد که ابزارها و روش ها کامل تر شوند و ابزارها نیز دقت انسان را در اندازه گیری ها و رسیدن به نتایج علمی بیشتر کرده است.

اکنون بسیاری از موضوع ها و مباحث فیزیک پیامدهای کاربردی داشته و عملاً در فناوری ها موثر بوده است. فناوری هی ارتباطات، فناوری های حمل ونقل (خشکی، دریایی، هوایی و فضایی)،فناوری های تولید (کشاورزی-صنعتی)، فناوری های استخراج انواع معادن و فناوری های ساختمان و انواع ماشین ها و فناوری های آموزشی وابسته به دانش مکانیک، الکتریسیته، الکترومغناطیس، ترمودینامیک، فیزیک هسته ای، نورشناسی، فیزیک بهداشت، فیزیک پزشکی و… است.

در این مقاله فقط به نقش فیزیک در فناوری های بهداشت و درمان می پردازیم تا مشخص شود چه اندازه فیزیک در تشخیص و درمان بیماری ها و بهداشت محیط مؤثر است.

● نقش فیزیک در تشخیص بیماری ها

پزشکان برای تشخیص بیماری ها از انواع وسایل ساده مانند دماسنج و فشارسنج، گوشی طبی (استتوسکوپ) تا دستگاه های بسیار پیچیده مانند میکروسکوپ الکترونی، لیزر و هولوگراف که همه براساس قانون هی فیزیک طراحی و ساخته شده استفاده می کنند. در این قسمت به ساختمان و طرز کار برخی از آنها می پردازیم.

● رادیوگرافی و رادیوسکوپی

رادیوگرافی عکسبرداری از بدن با پرتوهای ایکس و رادیوسکوپی مشاهده مستقیم بدن با آن پرتوها است. در عکاسی معمولی از نوری که از چیزها بازتابش می شود و بر فیلم عکاسی اثر می کند استفاده می شوند در صورتی که در رادیوگرافی پرتوهایی را که از بدن می گذرند به کار می برند.

پرتوهی ایکس را نخستین بار در سال ۱۸۹۵ میلادی، “ویلهلم کنراد رنتیگن” استاد فیزیک دانشگاه ورتسبورگ آلمان کشف کرد. این کشف بسیار شگفت انگیز بود و خبر آن با سرعت در روزنامه های جهان منتشر شد. جالب است که رنتیگن بر روی پرتوهای کاتدی کار می کرد و به طور اتفاقی متوجه شد که وقتی این پرتوها، که همان الکترون های سریع هستند به مواد سخت و فلزات سنگین برخورد می کنند پرتوهی ناشناخته ای تولید می شود او این پرتوها را پرتو ایکس به معنی مجهول نامید.

پرتوهای ایکس قدرت نفوذ و عبور بسیار زیاد دارند. به آسانی از کاغذ، مقوا، چوب، گوشت و حتی فلزهی سبک مانند آلومینیوم می گذرند، لیکن فلزهای سنگین مانند سرب مانع عبور آنها می شود. اشعه ایکس از استخوان های بدن که از مواد سنگین تشکیل شده اند عبور نمی کنند در صورتی که از گوشت بدن به آسانی می گذرند. همین خاصیت سبب شده که آن را بری عکسبرداری از استخوان های بدن به کار برند و محل شکستگی استخوان ها را مشخص کنند. برای عکسبرداری از روده و معده هم از پرتوهی ایکس استفاده می شود لیکن برای این کار ابتدا به شخص مایعاتی مانند سولفات باریم می خورانند تا پوشش کدری اطراف روده و معده را بپوشاند و سپس رادیوگرافی صورت می دهند.

کشف پرتوهی ایکس که به وسیله رنتیگن عملی شد سرآغاز فعالیت هی دانشمندانی مانند تامسون، بور، رادرفورد، ماری کوری، پیرکوری، بارکلا و بسیاری دیگر شد به طوری که نه فقط چگونگی تولید، تابش و اثرهای پرتو ایکس و گاما و نور شناخته شد بلکه خود اشعه ایکس یکی از ابزارهی شناخت درون ماده شد و انسان را با جهان بی نهایت کوچک ها آشنا کرد و انرژی عظیم اتمی را در اختیار بشر قرار داد.

پرتوهای ایکس در پزشکی و بهداشت برای پیشگیری، تشخیص و درمان به کار می رود به طوری که در فناوری های مربوطه یکی از ابزارهای اساسی است.

● سونوگرافی

سونوگرافی عکسبرداری با امواج فراصوت است. فراصوت امواج مکانیکی مانند صوت (۲) است که بسامد آن بیش از ۲۰ هزار هرتز است. این امواج را می توان با استفاده از نوسانگر پتروالکتریک یا نوسانگر مغناطیسی تولید کرد.

خاصیت پیزوالکتریک عبارت است از ایجاد اختلاف پتانسیل الکتریکی در دو طرف یک بلور هنگامی که آن بلور تحت فشار یا کشش قرار گیرد و نیز انبساط و انقباض آن بلور هنگامی که تحت تاثیر یک میدان الکتریکی واقع شود. بنابراین هرگاه از یک بلور کوارتز تیغه متوازی السطوحی عمود بر یکی از محورهی بلور تهیه کنیم و این تیغه را میان دو صفحه نازک فولادی قرار دهیم و آن دو صفحه را به اختلاف پتانسیل متناوبی وصل کنیم، تیغه کوارتز با همان بسامد جریان منبسط و منقبض می شود و به ارتعاش درمی آید و در نتیجه امواج فراصوت تولید می کند. پدیده پیزوالکتریک در سال ۱۸۸۰ به وسیله “پیرکوری” کشف شد و از آن علاوه بر تولید امواج فراصوتی، در میکروفن های کریستالی و فندک استفاده می شود.

امواج فراصوتی داری انرژی بسیار زیاد است و می تواند سبب بالا رفتن دمای بافت های بدن انسان، سوختگی و تخریب سلول ها شود. از این امواج در دریانوردی، صنعت و پزشکی استفاده می شود.

در پزشکی بری تشخیص، درمان و تحقیقات این امواج را به کار می برند. دستگاهی که برای عکسبرداری به کار می رود اکوسکوپ (۳) یا سونوسکوپ (۴) است. اساس کار عکسبرداری با امواج فراصوت بازتابش امواج است در این عمل دستگاه گیرنده و فرستنده موجود است و از بسامدهی میان یک میلیون تا پانزده میلیون هرتز استفاده می کنند. دستگاه مولد ضربه های موجی در زمان های بسیار کوتاه یک تا پنج میلیونیم ثانیه را در حدود ۲۰۰ ضربه در ثانیه می فرستد و این ضربه ها در بدن نفوذ می کند و چنانچه به محیطی برخورد کند که غلظت آن با محیط قبلی متفاوت باشد پدیده بازتابش روی می دهد و با توجه به غلظت نسبی دو محیط مقداری از انرژی ضربه هی فراصوت بازتابش می شود. دستگاه گیرنده این امواج را دریافت می کند و به کمک دستگاه الکترونی و یک اسیلوسکوپ آن را به نقطه یا نقاط نورانی به تصویر تبدیل می کند. عکسبرداری با فراصوت را بری تشخیص بیماری های قلب، چشم، اعصاب، پستان، کبد و لگن انجام می دهند.

● وسایل الکتروپزشکی

بخشی از وسایل تشخیص بیماری ها، دستگاه هایی هستند که براساس قانون های مربوط به الکتریسیته و الکترونیک ساخته و به کار گرفته می شوند. نمونه ای از این دستگاه ها عبارتند از الکتروکاردیوگراف، الکتروبیوگراف و الکترو آسفالوگراف. این دستگاه ها می توانند با رسم نمودارهایی وضع سلامت یا بیماری را بری پزشک مشخص کنند. ممکن است این دستگاه ها مجهز به نوسان نگار باشند و در نتیجه نمودارها مستقیماً بر روی یک صفحه تلویزیون مشاهده شود. نمونه این دستگاه ها کاردیوسکوپ است که معمولاً در اتاق بیمار قرار می گیرد و بر آن منحنی ضربان قلب بیمار مشاهده می شود. در الکتروکاردیوگراف به جای آنکه منحنی ها مستقیماً دیده شود آن منحنی ها (نمودارها) بر روی نواری از کاغذ ثبت و ضبط می شود و پزشک از روی آنها می تواند وضعیت قلب و نوع بیماری را تشخیص دهد.

الکتروآنسفالوگرافی دستگاهی است که با آن بیماری هایی چون صرع، تومورهای مغزی، ضربه، اعتیاد به دارو و الکل تشخیص داده می شود و کار این دستگاه با استفاده از فعالیت های الکتریکی که در سطح بدن ظاهر می شود، صورت می گیرد. اندازه گیری ها نشان می دهد که در قشر مغز تغییرات پتانسیل الکتریکی منظمی انجام می شود. «این پتانسیل های الکتریکی به استثنای حالت بیهوشی عمیق یا قطع جریان خون به مغز همیشه وجود دارند. هنگامی که قشر مغز خراب شود، این نقش تغییر می کند. با قرار دادن الکترودهای پهن یا الکترودهای سوزنی شکل بر روی پوست سر می توان امواج را از پوست سر به سمت دستگاه ثبات هدایت کرد … این امواج نتیجه پتانسیل های کار نورون های عصبی قشر مغزند که در سطح مغز ظاهر می شوند … خاصیت مهم این امواج بسامد آنها است. گستره معمولی این بسامد از یک تا ۶۰ هرتز تغییر می کند … این امواج برحسب بسامد، ولتاژ، محل های تلاقی، شکل امواج و نقش هایی که دارند، ارزیابی می شوند.»

● اسکن (تهیه طرح های سه بعدی از بدن)

در سال های ۷۰-۱۹۶۰ برای تشخیص بیماری ها چهار روش جدید ابداع شد:

الف) گرمانگاری: نخستین روش گرمانگاری بود که در سال ۱۹۶۲ عرضه شد. می دانیم که هر جسمی که دمایش بالاتر از صفر مطلق (۲۷۳- درجه سلسیوس) باشد از خود امواجی تابش می کند که به نام امواج گرمایی معروف است. از این خاصیت یعنی انتشار امواج گرمایی از بدن انسان استفاده شده و اختلاف دمای قسمتی از بدن را به صورت تصویری رنگی تهیه می کنند. این روش بری تحقیق و بررسی رگ های خونی سطحی بدن مفید است و با آن می توان از وجود تومورها نیز باخبر شد.

ب) توموگرافی: پرتوهی ایکس می توانند از بافت هی نرم بگذرند، لیکن میزان جذب یا عبور آنها به غلظت بافت بستگی دارد. چنانچه پرتو ایکس در مسیر خود از غده ای بگذرد، میزان جذب آن نسبت به وضعیتی که غده وجود نداشته باشد، تفاوت می کند. به کمک کامپیوتر می توانند تصویری را که از بدن گرفته اند، پردازش کنند و اطلاعات دقیق مربوط به ساختمان بدن و وجود غده را مشخص نمایند. عملی که با کمک پرتو ایکس و کامپیوتر برای تعیین غده ها صورت می گیرد را توموگرافی می نامند.

پ) هولوگرافی (تمام نگاری): دنیس گابور فیزیکدان نوع جدیدی از عکاسی را در سال ۱۹۴۷ ابداع کرد که بعداً در موارد گوناگون از جمله در پزشکی از آن استفاده شد. هولوگرافی براساس خواص امواج متکی است و تصویری که از ریزشیء گرفته می شود، سه بعدی است. در این طریقه تصویری که از هر عضو بدن گرفته می شود، کاملاً همه قسمت های اطراف آن عضو دیده می شود. بری تهیه عکس سه بعدی معمولاً از پرتوهای لیزر استفاده می شود.

ت) دستگاه تشدید مغناطیسی NMR :اساس این دستگاه بر این خاصیت است که هسته اتم های خاصی در صورت قرار گرفتن در میدان مغناطیسی امواجی از خود تابش می کنند که قابل ردیابی است. این پدیده در سال ۱۹۴۰ شناخته شد و کاربرد آن در پزشکی بری نخستین بار در سوئد توسط «اریش اودبلاد» (۵) و از دهه ۱۹۵۰ شروع شد.

کاربرد فیزیک در طبیعت

فیزیک و کاربردهای آن
فیزیک،‌ علم شناختن قانون‌های عمومی و کلی حاکم بر رفتار ماده و انرژی است. کوشش‌های پیگیر فیزیکدانان در این راه سبب کشف بسیاری از قانون‌های اساسی، بیان نظریه‌ها و آشنایی با بعضی پدیده‌های طبیعی شده است. هر چند این موفقیت‌ها در برابر حجم ناشناخته‌ها،‌ اندک است، ولی تلاش همه جانبه و پرشتاب دانشمندان، امید بسیار آفریده که انسان می‌تواند رازهای هستی را در‌یابد.

فیزیک که تا اواخر قرن نوزدهم مباحث مکانیک، گرما، نور، صوت، الکتریسیته را شامل می‌شد، اکنون در اوایل قرن بیست‌و یکم در اشتراک با سایر علوم( مانند شیمی، زیست‌شناسی و …) روز‌به‌روز گسترده‌تر و عمیق‌تر شده و بیش از ۳۰ موضوع و مبحث مهم را دربرگرفته است (در دانشنامه فیزیک تعداد شاخه‌های فیزیک را ۳۳ شاخه معرفی کرده است).

نقش فیزیک در فناوری
علم، کوششی در جهت دانایی و فناوری تلاشی در جهت توانایی است. این هر دو اثر متقابل درهم داشته‌اند. دانش سبب شده که ابزارها و روش‌ها کامل شوند و ابزارها نیز دقت انسان را در اندازه‌گیری‌ها و رسیدن به نتایج علمی بیشتر کرده است.

اکنون بسیاری از موضوع‌ها ومباحث فیزیک پیامدهای کاربردی داشته و در عمل فیزیک در فناوری‌ها مؤثر بوده است.از جمله میتوان گفت فیزیک در فناوری‌های ارتباطات، فناوری‌های حمل و نقل( خشکی، دریایی، هوایی و فضایی)، فناوری‌های تولید( کشاورزی- صنعتی)، فناوری‌های استخراج انواع معادن و فناوری‌های ساختمان و انواع ماشین‌ها و فناوری‌های آموزشی به دانش مکانیک،‌ الکتریسیته، الکترومغناطیسی، ترمودینامیک و فیزیک هسته‌ای، نورشناسی، فیزیک بهداشت و فیزیک پزشکی و … وابسته است.

نقش فیزیک در فناوری‌های آموزشی
بسیاری از شاخه‌های فیزیک به طور مستقیم و غیرمستقیم در تولید تجهیزات ورسانه‌های آموزشی و روش‌های آن مؤثر است.به طور اصولی هرگونه یادگیری از طریق حواس و در ارتباط با محیط صورت می‌گیرد و علم فیزیک توانسته است توانایی حواس مارا بسیار افزایش دهد و ما رانه تنها به اطراف خود بلکه به زمان‌ها و مکان‌های ناپیدا و دور نیز پیوند دهد.

در این نوشته به بخشی از اثرهای فیزیک در آموزش و پرورش اشاره می‌کنیم:

1- نور و وسایل نوری: مبحث نور یکی از شاخه‌های فیزیک است که در این شاخه از فیزیک از ماهیت و رنگ نور، رفتارهای نور و نیز چشم و دستگاه‌های نوری بحث می‌شود. بعضی از دستگاه‌های نوری مرتبط با مباحث فیزیک که به منزله تجهیزات آموزشی به کار می‌روند، عبارت‌اند از: عدسی‌ها و میکروسکپ برای دیدن اشیای ریز،‌دوربین و تلسکوپ برای دیدن چیزهای دور، دوربین‌های عکاسی و فیلمبرداری برای تهیه و مشاهده تصاویر، طیف‌نما برای تجزیه رنگ‌های نور و بررسی اجسام نور‌دهنده. دستگاه‌های نور از وسایلی هستند که در آموزش کاربرد فراوان دارند.

نمونه ای دیگر از کاربرد فیزیک کشف پرتوهای فرابنفش، ایکس و گاما از یک طرف و از طرف دیگر کشف پرتوهای فروسرخ و مایکرویو امواج رادیویی است، اختراع انواع دستگاه‌هایی که با این امواج کار می‌کنند سبب شده که بتوانیم به بررسی چیزهایی بپردازیم که در فاصله بسیار دور قرار دارند و یا آن که چشم ما به طور مستقیم قادر نیست که آن‌ها را از پس مواد کدر ببیند. به کمک اشعه ایکس می‌توانیم ساختمان درون بدن را مطالعه کنیم و با دوربین‌های فرابنفش و فرسرخ از منظره‌هایی عکس بگیریم که مشاهده آن‌ها ممکن نیست.

2-صوت و وسایل صوتی: در مبحث صوت(آکوستیک) از ماهیت صوت و رفتارهای آن و نیز گوشی و وسایل صوتی بحث می‌شود. در گذشته اگر تجهیزات صوتی مدارس فقط زنگ مدرسه بود که با صدای رسای ناظم، دانش‌آموزان را به کلاس درس هدایت می‌کرد تا سخنان معلم را بشنوند و به خاطر بسپارند و بعد فراموش کنند، اکنون به جای آن” وسایل سمعی_ بصری” به کار گرفته می‌شود. دیگر معلم، سخنگو نیست بلکه راهنمایی است که به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا وسایل را خود به کار اندازند و از ضبط صوت، رادیو، تلویزیون و … برای آموختن استفاده کنند.

3- الکتریسیته و الکترونیک: روزی که گالوانی، پزشک ایتالیایی، متوجه جریان الکتریسیته شد یا زمانی که ولتا، اهم و فارادی، ماکسول و هرتز و ملیکان بر روی الکتریسیته و موج و الکترون کار می‌کردند نمی‌دانستند جریانی از علم و صنعت را به وجود می‌آورند که این شاخه از فیزیک بر همه ابعاد زندگی انسان اثر می‌گذارد و به طور مثال ” شبکه‌های اطلاعاتی(اینترنت)‌به وجود می‌آورد که بزرگ‌ترین تحول را در آموزش و پرورش ایجاد می‌کند. کافی است که بگوییم مطالعات فیزیک در شاخه‌های نور، الکتریسیته، صوت، مکانیک، امواج، الکترونیک و … سبب اختراعاتی چون ماهواره ، مخابرات دوربرد و اینترنت شده و جهان را به صورت یک دهکده(دهکده جهانی)‌ درآورده و جهانی شدن آموزش و پرورش و اقتصاد و فرهنگ را شکل داده است.

فیزیک و نقش مدیر دانش آموخته فیزیک
سال ۲۰۰۵ میلادی به عنوان سال جهانی فیزیک انتخاب و اعلام شده است. در خصوص هدف ها و برنامه های محلی، منطقه ای و جهانی فیزیک بحث های مفصلی در جریان است.

یکی از این بخش ها اثر علم فیزیک و فیزیکدانان در انواع فناوری ها، هنرها، فلسفه، جهان بینی و رفتار انسان است. حال این پرسش مطرح است که آیا علم فیزیک یا فیزیکدانان در مدیریت هم، اثر چشم گیری داشته یا دارند؟ آیا مدیرانی که زمینه تحصیلات آن ها فیزیک بوده است، در انجام وظایف مدیریت که برنامه ریزی، سازماندهی، آموزش، انگیزش، هدایت، نظارت، هماهنگی و نوآوری در محدوده مسئولیت خود بوده، موفق یا ممتاز از دیگران بوده اند؟
فیزیک، علم مطالعه جهان قانونمند است. فیزیک کل نگر است و زمان و مکان، آن را محدود نمی کند. فیزیک مشخص کرده که همه چیز از جزء و کل در حرکت و دگرگونی، بر طبق قوانین مشخص و منظم است. فیزیک در میان تنوع پدیده ها به مطالعه رابطه میان آن ها می اندیشد و به دنبال یافتن وحدت نیروها در میان انبوه واکنش ها است.

اما فیزیکدان از میدان و نبرد آگاه است و می داند برای آن که کاری زیاد و تندتر انجام شود، باید نیروها را هم جهت کرد و در راستای رسیدن به هدف به کار گرفت. او از بازده و راندمان باخبر است و می داند که برای افزایش بازده باید موانع را برطرف کرد، فناوری های نو را به کار گرفت، راه های اتلاف انرژی را کاهش داد، از بازیافت هم استفاده کرد و همواره به دنبال یافتن روش های نو بود.
فیزیکدان می داند که امور جهان بر نظم استوار و جهان مقصد است و نباید به دست انسان نابود و آلوده شود و می داند ارزش هیچ چیزی به پایه ارزش انسان های شرافتمند، سازنده و نیکوکار نمی رسد و چنین انسان هایی را باید در خانواده ها و مدارس تربیت کرد.
دانش آموخته فیزیک می داند که برای رسیدن به هدف های آموزش و پرورش لازم است شرایطی به وجود آورد که فرد انسانی داناتر و تواناتر باشد، افراد در جهت رسیدن به هدف هم راستا و هماهنگ باشند، نیازهایشان به درستی برطرف شود. همچنان که اگر به خودرو سوخت مناسب و کافی برسد و موتور آن قدرتمند و راه بی خطر و صاف، سرنشینان به سلامت به مقصد خواهند رسید.

کاشف جاذبه زمین


افسانه ها اینگونه تعریف می کنند که روزی آیزاک نیوتون جوان زیر درخت سیبی در باغی نشسته بود و ناگهان سیبی بر سرش افتاد. افتادن این سیب جرقه ای را در ذهن نیوتون ایجاد کرد و باعث شد بتواند قانون جاذبه را کشف کند. نیتون در قرن هفدهم میلادی توانست قانون جاذبه را کشف کند. اما آیا به راستی داستان کشف قانون نیوتون اینگونه بوده؟

در حقیقت داستانی که در بالا خواندید اصل ماجرا نبوده است. نیوتون پسر یک کشاورز بوده و در سال ۱۶۴۲ میلادی در گرانتهام انگلستان به دنیا آمده بود. او در سال ۱۶۶۱ وارد دانشگاه کمبریج انگلستان شد. چهار سال بعد، بر اثر شیوع بیماری وبا دانشگاه برای مدتی تعطیل شد. به همین دلیل نیوتون به مزرعه پدری خودش برگشت و مدتی را در آنجا گذراند.

او در سال ۱۶۶۷ به دانشگاه کمبریج بازگشت. یک روز نیوتون جوان در باغی مشغول قدم زدن بود که مشاهده کرد سیبی از روی یک درخت بر زمین افتاد. هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد سیب بر سر نیوتون خورده باشد. اما دیدن اینکه سیب مستقیم به سمت زمین آمده و به چپ و یا راست حرکت نکرده و یا به بالا نرفته باعث شده که او بتواند قانون جاذبه ی زمین را کشف کند.

در سال ۱۶۷۸، او برای اولین بار نظریه خودش را منتشر کرد. او در این نظریه بیان کرد که بدن انسان ها به یکدیگر جذب می شود و او معتقد بود این نیرو و کشش از درون زمین است. او در این نظریه سه بخش از قوانین سه گانه ی خودش را آورده بود.

در سال ۱۷۲۶، نیوتون داستان سیب را برای فردی به نام ویلیسام استاکلی تعریف کرد. این فرد کتابی را درباره زندگی و نظریات نیوتون در سال ۱۷۵۲ میلادی منتشر کرد. او در این کتاب اینگونه نقل می کند: “بعد از شام هوا کمی گرم شد. من به همراه نیوتون به سمت باغش رفتیم تا کمی قدم بزنیم. در سایه یکی از درخت ها ناگهان سیبی بر زمین افتاد و نیوتون در بهت فرو رفت و به من گفت دیدی که چه اتفاقی افتاد؟ همان لحظه جرقه های جاذبه در ذهن نیوتون ایجاد شد.”

این ریاضی دان و فیزیک دان معروف در سال ۱۷۲۷ میلادی از دنیا رفت. جسد او در وست مینیستر ابی دفن شد. درخت سیب او نیز همچنان وجود دارد و عده ای از این درخت بازدید می کنند.

خورشید چند برابر زمین است؟

خورشید به تنهایی نزدیک به ۹۹.۸۶ درصد از جرم منظومه‌ی شمسی را به خودش اختصاص داده است. در مقایسه با خورشید که ستاره‌ی منظومه ی ما است، زمین بی‌اندازه کوچک به نظر می‌رسد. حال خورشید، نیز در مقایسه با بعضی ستاره ها بسیار کوچک است.

ستاره‌ی کانیس ماجوریس بزرگ‌ترین ستاره‌ای است که تا کنون بشر توانسته شناسایی کند. مقایسه‌ی ابعاد خورشید با این ستاره غیرممکن است؛ چرا که ابعاد این دو ستاره بیش از حد متفاوت است. برای اینکه بتوانیم مقایسه‌ی خوبی از ابعاد زمین و دیگر ستاره‌ها ارائه کنیم از ستاره‌ی ریجل (Rigel) به عنوان معیار استفاده می‌کنیم. ستاره‌ی ریجل روشن‌ترین ستاره در صورت فلکی جبار یا همان شکارچی است.در تصویر زیر شما می‌توانید خورشید را در میانه‌ی تصویر ببینید. قسمت آبی – بنفش رنگ سمت راست تصویر نیز قسمتی از ستاره‌ی ریجل است و آن نقطه ای که با دایره‌ی قرمز مشخص شده جایی است که شما در آن حضور دارید.

ابعاد جهان و فضای اطراف ما به حدی بزرگ است که شاید هیچ‌وقت هیچکس حتی نتواند بزرگی آن را تصور کند. در تصاویر زیر می‌توانید متوجه این موضوع شوید. سیاره‌ی زمین در کنار خورشید بسیار کوچک به نظر می‌رسد. زمین فاصله‌ای برابر با ۹۳ میلیون مایل یا همان ۱۵۰ میلیون کیلومتر از خورشید دارد. ستاره‌ی منظومه‌ی ما، دارای محیط قطاعی ۲.۷ میلیون مایلی است. جرم خورشید نیز ۳۳۳ هزار برابر جرم زمین است. با قراردادن ۱۰۹ زمین در کنار یکدیگر شما می‌توانید قطر خورشید را اندازه بگیرید. اگر ۱.۳ میلیون زمین را در کنار هم قراردهید به اندازه‌ی خورشید خواهند شد.

در تصویر زیر مقایسه‌ی زمین با خورشید را می‌توانید مشاهده کنید.

در تصویر بعدی، ابعاد ستاره‌ی منظومه ی شمسی یعنی خورشید با ستاره‌ی ریجل مقایسه شده است.

و اما در پایان، نقطه‌ی بنفش رنگی که در تصویر زیر میبینید ستاره‌ی ریجل است که با بزرگ‌ترین ستاره‌ی شناخته شده توسط بشر مقایسه شده است.

کانیس ماجوریس که بزرگ‌ترین ستاره‌ی شناخته شده است در مراحل پایانی عمر خودش قراردارد. ستاره‌ها دارای سه بازه‌ی عمری هستند. ستاره‌های جوان که عمدتا با رنگ‌های آبی شناخته می‌شوند و حجم آن ها در کمترین حالت ممکن خودشان است. پس از گذشت مدتی ستاره بزرگ‌تر می‌شود و به ستاره های زرد و نارنجی تبدیل می‌شوند. این ستاره‌ها در نیمه ی عمر خودشان هستند. خورشید در این بازه‌ی عمر خودش قرار دارد. و در نهایت ستاره‌های سرخ که در پایان عمر خودشان هستند. با گذشتن عمر ستاره ها، آنها بزرگ‌تر می‌شوند.

کانیس ۴۸۹۲ سال نوری با زمین فاصله دارد و محیط قطاعی آن برابر است با ۵.۴۶ میلیارد مایل که ۲۰۰۰ برابر خورشید ما است. به خاطر ابعاد این ستاره، دمای سطح آن از دمای سطح خورشید کمتر است. دمای سطح این ستاره ۳۰۰۰ درجه سانتی‌گراد است و دمای سطح خورشید، ۵۶۰۰ درجه سانتی‌گراد. این دما با افزایش حجم ستاره‌ها کاهش می یابد؛ چرا که فعالیت‌های انرژی زا در هسته‌ی ستاره‌ها رخ می‌دهند.

همانطور که اشاره شد, ستاره‌های سرخ در پایان عمر خودشان هستند و کانیس نیز در این رده‌ی سنی قراردارد و تا ۱۰۰ هزار سال دیگر از هم فرو می‌پاشد. ستاره‌ی منظومه‌ی انسان‌ها ۵ میلیارد سال دیگر عمر خواهد کرد. یک ستاره در پایان عمر خودش در ابتدا منفجر می‌شود و پس از آن باقی مانده‌ی هسته‌ی مرکزی آن تحت‌تاثیر نیروی گرانش خودش در خودش فرومی‌ریزد. چنانچه جرم باقی مانده از هسته‌ی ستاره پس از انفجار زیاد باشد و گرانش زیادی ایجاد کند می‌تواند به سیاه چاله تبدیل شود. منجم فرانسوی جروم لالند اولین بار در سال ۱۸۰۱ این ستاره‌ی عظیم را کشف کرد. اما راید که در پروژه ی AstroCymru فعالیت دارد درباره‌ی این تصاویر این‌گونه گفت:

یکی از آخرین اکتشافات ما در منظومه‌ی شمسی این است که هر چیز بزرگی در فضا، عضوی از یک مجموعه‌ی بزرگتر است. عظمت فضا بیش از این است که ما بتوانیم آن را تصور کنیم.
بزرگترین ستاره‌ی شناخته شده نیز در مقایسه با ابعاد کهکشان راه شیری جزیی بسیار کوچک است. میلیارد‌ها ستاره در این کهکشان وجود دارد و خارج از این راه شیری نیز صدها میلیارد کهکشان دیگر و بزرگتر وجود دارد.

هنگام برخورد شهاب سنگ با زمین چه اتفاقی می افتد؟


ناسا به دقت مراقب عبور شهاب سنگ های غول پیکر از نزدیکی زمین است و اعلام کرده که احتمال برخورد یکی از این اجرام آسمانی با زمین در آینده نزدیک بسیار بعید است.
تابناک نوشت: هفته های پیش روی به دو دلیل برای علاقه مندان به تماشای آسمان شب جذاب خواهد بود: شهاب باران معروف به Delta Aquarid و شهاب باران Perseid طی شب های آینده، آسمان زمین را با پدیده های جالب توجهی روبه رو می کنند؛ اما در حالی که این اجرام آسمانی کوچک اندازه می توانند پدیده هایی جذاب برای دیدن باشند، واقعیت آن است که برخورد یک شهاب سنگ بزرگ با زمین به شدت فاجعه آفرین است.
، البته نیاز نیست که چندان نگران این موضوع باشید، زیرا ناسا به دقت مراقب عبور شهاب سنگ های غول پیکر از نزدیکی زمین است و اعلام کرده که احتمال برخورد یکی از این اجرام آسمانی با زمین در آینده نزدیک بسیار بعید است.

اما به هر حال تفکر و تصور در مورد برخورد یک جرم آسمانی بزرگ با زمین و آثار ناشی از آن جالب توجه است. به راستی اگر یکی از این اجرام بزرگ تشکیل شده از یخ، غبار و سنگ به زمین برخورد کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

ستاره دنباله دار Swift-Tuttle – مادر پدیده شهاب باران Perseid – به وسعت ۱۶ مایل اکنون در حال گذار از دل فضا با سرعتی برابر با ۳۶ مایل در ثانیه است؛ یعنی ۱۵۰ برابر سرعت صوت.

«دونالد یومانس» محقق ارشد ناسا می گوید: اگر یک جرم آسمانی با این اندازه به زمین برخورد کند، انرژی ناشی از آن به اندازه ۳۰۰ برابر شهاب سنگی است که به عقیده دانشمندان با برخورد خود به زمین، منجر به انقراض نسل دایناسورهای شده است.

البته بزرگی و اندازه اجرام آسمانی، تنها نکته قابل توجه در مورد احتمال برخورد آنها با زمین و آثار آن نیست. در حالی که اثرات برخورد این اجرام بزرگ تقریبا نابود کننده است، نگرانی اصلی ناشی از گازهایی است که یک چنین برخوردی در جو زمین منتشر می کند.

اکسید سولفور ناشی از این برخورد منجر به سرمایش جو شده و پس از آن دی اکسید کربن، گرمای طولانی را به همراه خواهد داشت؛ بنابراین، این امر منجر به تغییر اساسی آب و هوا در کره زمین شده که یک دوره از انقراض نسل های شدید و گسترده را برای گونه های جانوری و گیاهی به همراه خواهد داشت.

البته این به معنای انقراض کامل نسل انسان و پایان تمدن بشری نخواهد بود. اگر یک جرم بزرگ آسمانی در وسط اقیانوس سقوط کند، در حالی که می تواند منجر به زمین لرزه و سونامی شود، تأثیرات جوی آن توسط اقیانوس کم اثر می شود. در نتیجه با توجه به اینکه ۷۰ درصد سطح زمین پوشیده از آب است، جای چندان نگرانی برای نسل بشر نیست.

تحقیق در مورد شهاب سنگ

شهاب سنگ يك سنگ آسماني است كه به زمین افتاده است. در واقع همه اجرام در حال حركت در فضا كه به زمين مي افتند، شهاب سنگ ناميده مي شوند. دست كم هر سال 100 شهاب سنگ با زمين برخورد مي كنند. بيشتر اين شهاب سنگ ها بسيار ريزند. آنها به قدري كوچكند كه مقاومت هوا مي تواند سرعتشان را آنقدر آهسته كند كه براثر اصطكاك با جو نسوزند و به آرامي به زمين بيفتند.
سه نوع شهاب سنگ وجود دارد. سنگي، آهني و سنگي-آهني. شهاب سنگ هاي سنگي از مواد معدني سيليكون و اكسيژن غني هستند. مقادير كمتري از آهن، منيزيوم و عناصر ديگر هم در آنها وجود دارد. بخشی از شهاب سنگ هاي سنگي، تكه هايي از همان موادي كه سیاره ها را تشكيل داده اند را در خود دارند. گروه ديگري از شهاب سنگ هاي سنگي زماني بخشي از بدنه والدشان بوده اند. به عنوان مثال بخشي از يك سيارك بوده اند.
شهاب سنگ هاي آهني بيشتر از آهن و نيكل تشكيل شده اند.
شهاب سنگ هاي سنگي-آهني به مقدار تقريباً مساوي سنگ بر پايه سيليكون و فلز آهن-نيكل دارند.
تركيب مواد شهاب سنگ ها، كليدهايي را درباره منشأ آنها به دست مي دهد. منشأ آنها ممكن است سیارک ها باشند. بعضي از مواد شهاب سنگ ها شبيه به ترکیبات زمین و ماه يا برخي حدس مي زنند كه شبيه به مریخ است و ترکیب بعضي ها هم كاملاً با تركيبات اينها متفاوتند. بعضي ها هم تركيبي مثل ستاره های دنباله دار دارند.
اندازه شهاب سنگ ها بسيار متفاوت است. بيشتر آنها نسبتاً كوچكند. بزرگ ترين شهاب سنگي كه تا كنون پيدا شده وزنش حدود 60 تن است. اين شهاب سنگ آهني در مزرعه اي دركشور آفريقايي ناميبيا به زمین افتاده است. با اين كه زمان زيادي از افتادن آن مي گذرد هنوز چاله اي كه تشكيل داده سر جاي خودش باقی است. اجسام خيلي بزرگ تري مثل سيارك ها و ستاره های دنباله دار هم مي توانند به زمين برخورد كنند و به این ترتیب به شهاب سنگ تبديل شوند.
شکل یک چاله برخوردی سادهشهاب سنگ ها از يك سقوط آتشين از ميان جو زمين جان سالم به در برده اند و مقدار زيادي از جرمشان را در اين فرايند از دست داده اند. بيشتر شهاب سنگ هاي در حال حركت در فضا پس از برخورد به جو زمين مي سوزند و از آنها تنها ذراتي از گرد و غبار باقي مي ماند. هر روز حدود 3000 تن گرد و غبار شهاب سنگي به زمين مي ریزد.
شهاب سنگ ها به خاطر اين به سطح زمين مي رسند كه اندازه آنها براي سفر از ميان جو مناسب است. اگر آنها خيلي كوچك بودند، در جو متلاشي و تكه تكه مي شدند. اگر خيلي بزرگ بودند ممكن بود قبل از رسيدن به سطح زمين منفجر شوند. يك چنين شيئی در سال 1908 در حدود ده كيلومتري بالاي رودخانه تونگوسكا در سيبري منفجر شد و در منطقه اي به وسعت 23 كيلومتر رها شد و درختان را دود زده كرد و به طور سطحي سوزاند.

مساحت کشور ایران

مساحت کشور ایران چقدر است؟

با توجه به سوالات زیادی که در مورد مساحت ایران پرسیده شده است، در اینجا به زبان ساده مساحت کشور ایران را توضیح می دهم و اطلاعاتی جالب در مورد کشور ایران و مقایسه آن با بقیه کشورهای همسایه می دهم.

مساحت ایران

در ابتدا باید تعریف مساحت را بگویم: مجموع خاک یک کشور و آبهای درون سرزمینی در داخل مرزهای زمینی و دریایی بین‌المللی را مساحت می گوند. ار نظر عددی مساحت کشور ایران 1,648,195 کیلومتر مربع است و کشور ایران از نظر پهناوری هفدهمین کشور بزرگ دنیا است. 0.07% مساحت ایران را آب دربرگرفته است. ایران از نظر مساحت دومین کشور پهناور خاورمیانه است و در رتبه اول عربستان سعودی قرار دارد. مساحت کشور ایران کمی بیشتر از دو برابر کشور ترکیه است. کشور ایران 1.1% خشکی های زمین را در اختیار خود دارد. پهناورترین کشور دنیا از نظر مساحت کشور روسیه است که تقریبا 10 برابر مساحت ایران است. اگر بخواهیم مساحت ایران را با مساحت آلمان مقایسه کنیم باید بگم که مساحت ایران 4.6 برابر مساحت کشور آلمان است.