به گزارش سرویس زنان جهان؛ نجمه، مادر بزرگوار امام رضا علیه السلام از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. در کتابهاى تاریخى ، از وى با نامهاى ( تکتم ،سُکَن، خیزران، صقره، اروى ، ام البنین و طاهره ) نیز یاد شده است. نجمه خاتون از اهالی نوبه بود سرزمینی که مورخان معتقدند در جنوب مصر بوده است
تکتم در نیمه قرن دوّم هجرى ( که امام کاظم علیه السلام حدود بیست سال داشت ) به عنوان برده به مدینه آورده شده و به بیت امام صادق (ع) انتقال یافته است. وی پس از ورود به خانه موسى بن جعفر علیه السلام، نجمه نامیده شد.
در مناسبتهاى گوناگون، به ایشان القاب متفاوتی داده شد مثلاً لقب سُکَن به مناسبت وقار آن مخدَره، لقب صقره به جهت تیزبینى و همت والاى آن بانو، القاب ام البنین ، طاهره و… بوده است.
روزى حمیده همسر بزرگوار امام صادق (ع ) در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور. زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد. به همین دلیل، همسربزرگوار امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهل کتاب و از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.
مادر امام رضا علیه السلام از لحـاظ عـقـل و دیـن ، مـقـام و مـوقـعـیـت بـلنـدى داشـت و از زنـان فـاضـل عـصـر خـود به شمار می رفت .وی در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست .
ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.
پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .
امـام رضـا(ع) در یازدهم ذیقعده سال 148 هـ ق در مدینه منوره متولد شد وی در زمـان تـولد، از لحـاظ جـسـمـى ، قـوى و درشت بود و شیر بسیار مى نوشید. روزى مادرش با اینکه علاقه وافری به فرزندش داشت، گفت : «یـک دایه براى کمک من بیاورید تا مرا در شیردادن به فرزند همراهى کند. به او گفتند: مگر شـیـر تـو کـافـى نـیـسـت . فـرمـود: دروغ نـمـى تـوان گـفـت ، به خدا قسم شیرم کم نیست ولى قـبـل از تـولد فـرزنـدم ، عـبـاداتـى را انـجـام مـى دادم و نـوافـل و دعـاهـایـى مـى خـوانـدم ولى الان از عـبـادت و نـمـاز و دعـایـم کـاسـتـه شـده اسـت»
ایـن جـریـان ، به خوبى نشان دهنده شدت علاقه او به عبادت و راز و نیاز باخداى یکتاست . او آن چنان عاشق عبادت بود که نمى خواست شیردادن به فرزندى چون امام رضا علیه السلام ، مانع راز و نیاز او باشد.
در فضیلت این بانوى عالى مقام همین کافى است که مادر هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت است .
خودش نقل کرده است که وقتى فرزندم رضا (ع) متولد شد، همسرم موسى بن جعفر (ع) وارد شد و او را در آغـوش گرفت سپس در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و با آب فرات کام او را برداشت و بعد قنداقه را به من سپرد، و گفت :«اى نـجـمـه ! کـرامـت پروردگارت بر تو مبارک باد، او را بگیر که او (بقیه اللّه) در روى زمین است . »
ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” به معنای “خشنودی” میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: “خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند.”
یکی از القاب مشهور حضرت “عالم آل محمد” است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش “جنبه علمی امام” آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان “نجمه” نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (علیه السلام)در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: “هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر “لاالهالاالله” را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت.”(2)
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه:
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام رضا در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: “همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند.”
امامت حضرت رضا (علیه السلام):
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: “آیا میدانید من کیستم؟” گفتم: “تو آقا و بزرگ ما هستی.” فرمود: “نام و لقب من را بگویید.” گفتم: “شما موسی بن جعفر بن محمد هستید.” فرمود: “این که با من است کیست؟” گفتم: “علی بن موسی بن جعفر.” فرمود: “پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد.”»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که “عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد.”
اوضاع سیاسی:
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.
او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
سفر به سوی خراسان:
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.
حدیث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: “ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد.” امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: “کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود.” سپس امام فرمودند: “اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.”
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.
ولایت عهدی:
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: “همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم.” پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: “تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم.” حضرت فرمودند: “اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی.” مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: “هرگز قبول نخواهم کرد.” وقتی مأمون مأیوس شد گفت: “پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.” این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: “از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.” اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: “اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.” مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: “خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.”
جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم:
“برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: “دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید.” صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: “آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود.” او گفت: “بلی فدایت شوم.” امام فرمودند: “وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.” سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: “دوست دارم با ایشان مناظره کنید.” حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: “اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند.” عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: “آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است.”»
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
یکی از یاران امام میگوید: “هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد.”(5) یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: “فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: “ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم.”(7)
شخصی به امام عرض کرد: “به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد.” امام فرمودند:” تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت.”(8)
مردی از اهالی بلخ میگوید: “در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: “فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند.” امام فرمود: “ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است.”(9)
یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: “اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: “به غذا خوردن مشغولند.” و آن گرامی میفرمود: “بگذارید غذایشان تمام شود.”»(10)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: “من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام.” امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: “این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی.”
آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: “چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟” فرمود: “تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم.”(11)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: “این کیست؟” عرض کردند: “به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد.” امام فرمود: “مزدش را تعیین کردهاید؟” گفتند: “نه هر چه بدهیم میپذیرد.” امام برآشفت و به من فرمود: “من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود.”»(12)
خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: “سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید.”»
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام:
امام فرمودند: “دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است.”
امام فرمودند: “علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده.”
امام فرمودند: “مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.”
امام فرمودند: “چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است.”
امام فرمودند: “نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.”
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
تدفین امام:
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
دربين امامان معصوم ما، هيچ کدام به اندازه امام علي (ع) اسامي ولقب هاي متعدد ومتنوع ندارد. بعد از ايشان اما رتبه دوم براي امام رضا(ع) است که شايد به علت ماجراي ولايتعهدي وشايد به خاطر حضور دربين ايرانيان ، صاحب القاب و عناوين متعدد است، از آن حضرت علاوه بر القابي که به همه ائمه معصومين (ع) گفته مي شود (مثل ابن رسول الله؛ حجت الله ، امين الله و… خود امام) صاحب حداقل 50 لقب اختصاصي هستند.
هر کدام از اين عناوين والقاب ، داستان و تاريخچه جداگانه اي دارند وبه يک وجهه از وجهه هاي حضرت اشاره مي کنند. ما اينجا هشت لقب معروف تر از القاب امام هشتم را آورده ايم و در باره آنها حرف زده ايم. اين هم خودش يک جور زيارت از راه دور است ديگر.
ابالحسن
دربين عرب رسم است که اگر بخواهندکسي را با احترام صدا بزنند، اسم او را صدا نمي زنند وبه جايش از کنيه او استفاده مي کنند کنيه، لقبي است که با «اب» يا «ام» شروع مي شود؛ يعني پدر فلاني ويا مادر فلاني. معمولاً کنيه هر کسي را با استفاده از اسم فرزند بزرگ تر يا مشهورتر فرد مي سازند؛ ولي گاهي هم هست که قبل از به دنيا آمدن فرزند مي خواهند به يک نفر احترام بگذارند واورا با کنيه صدا بزنند درباره امام رضا(ع) هم همين اتفاق افتاده است . با اينکه امام (ره) خيلي دير صاحب پسر شدند (امام محمد تقي يا جواد (ع)) اما به امام ازهمان جواني کنيه داده بودند. از آنجا هم که آن حضرت سومين فرد از آل علي (ع) بود که اسم علي داشت (بعد از امام اول وچهارم)، کنيه جدشان – يعني امام علي (ع) – را به ايشان دادند و آن حضرت را «ابوالحسن» صدا مي زند. اين کنيه را ظاهراً امام موسي کاظم(ع) براي حضرت انتخاب کردند. معمولاً درکتب شيعه از آن حضرت به عنوان ابوالحسن ثاني ياد مي شود. ابوالحسن خالي يا باقيد اول که امام علي (ع) هستند وابوالحسن ثالث، امام دهم حضرت علي بن محمد امام هادي (ع) هستند.
ثامن، ثامن الائمه يا ثامن الحجج
از آنجا که درزمان امام موسي کاظم(ع) ، انحرافي درمسير تشيع صورت گرفت وگروهي برادر بزرگ تر آن امام – يعني اسماعيل پسر امام صادق (ع) را امام هفتم خواندند، پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمري، پيروان ايشان تاکيد فراواني بر لقب «ثامن» يا هشتم داشتند تا آن اشتباه ديگر تکرار نشود .از نکات جالب تاريخ اينکه امام هشتم شيعيان، معاصر مامون عباسي بود که هشتمين خليفه عباسي به حساب مي آيد.
رئوف
اين لقبي است که بعد از شهادت امام به آن حضرت داده شده ودليلش شهرت ايشان به برآورده کردن حوائج زائران است. اولين بار در«عيون اخبار الرضا» نوشته شيخ صدوق (متوفاي 381ق) اين لقب آمده وبعد از آن توسط ديگران استفاده شده است.
رضا
معروف ترين لقب امام هشتم رضاست. اما جالب است بدانيد که اين لقب را دشمن امام(ع) يعني مامون به آن حضرت داده بود. چنان که طبري و ديگران مي نويسند، بعد از ولايتعهدي امام (ع) مامون دستور دادبه نام آن حضرت سکه بزنند. روي اين سکه ها که الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده:
«الامير الرضا وليعهد المسلمين علي بن موسي»
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود که اشعاري است که اولين بارمختار درقيامش که به خونخواهي امام حسين (ع) بود، در کوفه از آن استفاده مي کرد(سال 76ق) اين شعار يعني «ما فقط به حکومت کسي از آل محمد راضي هستيم.» اين شعار را بعدها داعيان عباسي (کساني که براي قيام به نفع بني عباس وعليه بني اميه دعوت مي کردند، مثل ابومسلم خراساني) هم به کار بردند وحالا مامون مي خواست وانمود بکند که اوست که اين شعار و آرزوي قديمي را تحقق بخشيده است.
البته سياسي بودن اقدام مامون، از همان زمان هم برملا شده بود. ومثلاً دعبل خزاعي- شاعري که معاصر امام (ع) و مامون بوده (متوفاي 246ق)- درشعري سروده است:
«ايا عجبا منهم يسمونک الرضا/ وتلقاک منهم کلحه وغضون»
يعني در تعجبم ازآنها که شما را «رضا» مي نامند ولي از جانب ايشان رنج ها وسختي ها به شما مي رسد.
حديثي هم از امام جواد(ع) در «عيون اخبار الرضا» هست که درجواب سوالي که مي گويد چرا پدر شما را رضا ناميده اند، فرموده اند: «زيرا مرضي (= مورد رضايت) خدا در آسمان ومرضي رسول خدا وائمه او درزمين بود». آن شخصي به سوالش اصرار مي کند. مي پرسد مگر باقي پدران شما مرضي خدا ورسول نبودند؟ امام جواب مي دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود که مرضي موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون اين حديث بيشتر مورد توجه قرار گرفت ومثلاً مولف تاريخ «حبيب السير» (نوشته شده حدود 930ق) درتوضيح لقب آن حضرت آورده است: « امام علي نام عالي نسب /پناه عجم، مقتداي عرب / ازوبود راضي جهان آفرين / از آن رو رضا گشت او را لقب».
سلطان
اسم ولقب سلطان تا قرن دوم هجري اصلاً کاربرد نداشته است ودر زمان هارون الرشيد، براي اولين بار به وزير معروفش – جعفر برمکي سلطان لقب داده شد. اين واژه ابتدا به معناي پادشاه نبود وبه معناي شخصي بود که تسلط برامور دارد(مثل سايرصفت هايي که بر وزن فعلان ساخته مي شود . مثلاً «قرآن » يعني خواندني.) اولين سلطان هم جعفر وزير بود که در دوره اي کنار خليفه، سلطان هم وجود داشت.بعد از سرکوبي برامکه اما تا مدت ها ديگر سلطاني وجود نداشت تا درزمان ولايتعهدي امام هشتم(ع) اين لقب را دوباره به ايشان دادند.
در دوره هاي بعدي هم اين لقب براي ايشان باقي ماند وبه معناي غير از پادشاه استفاده شد .مثلاً در «تاريخ نيشابور» (تاليف 400 ق) از آن حضرت با عنوان «حضرت سلطان» ياد شده . حافظ (متوفاي 792ق) سروده: «قبرامام هشتم وسلطان دين، رضا از جان ببوس وبر در آن بارگاه باش.» وگونزالس کلاويخو، سفير اسپانيا که در قبل از عهد صفوي به ايران آمد (806ق) درسفرنامه اش آورده است :«رسيديم به شهر مشهد يعني محل شهادت امام رضا (ع) که به نام سلطان خراسان مشهور است…»
بعد از «رضا» مشهورترين لقب امام هشتم همين «ضامن آهو» است وجالب اينکه درهيچ کدام از منابع کهن تاريخي ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نيامده است.قديمي ترين منبعي که چنين لقبي آورده ، اين شهر آشوب (متوفاي 588ق) در«مناقب آل ابي طالب» است که د ر وصف آن حضرت – جايي که درجريان ذکر وقايع سفر امام (ع) به ايران به نيشابور مي رسد- يک بيت شعر از شاعري به نام «ابن حماد» نقل مي کند که به اين شکل :«الذي لاذت به الظبيه والقوم جلوس / من ابوه المرتضي يزکو ويعلو و يروس» يعني اوکسي است که آهوي ماده به او پناه آورد؛ درحالي که گروهي نشسته بودند. او کسي است که پدرش علي مرتضي(ع) است وهمواره درحال تزکيه وتعالي وبالا رفتن است. اين درحالي است که روايت پناه آوردن آهوي ماده، دوقرن قبل از اين کتاب براي پيامبر (ص) روايت شده است.
طبراني (متوفاي 360ق) در «المعجم الکبير» وامام بيهقي (متوفاي 430ق) در«دلايل النبوه» نقل کرده اند که روزي پيامبر از کنار شکارچياني مي گذشت که آهويي شکار کرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پيامبر به شکارچي ها فرمود که آهو را رها کنند تا برود به بچه هايش شير بدهد. وبرگردد. شکارچي ها پرسيدند: «درقبال چه چيزي آن را آزاد کنيم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شکارچي ها هم آهو را به حضرت بخشيدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.
درعوض، شيخ صدوق (متوفاي 381ق) درکتاب «عيون الاخبار الرضا» داستاني را نقل مي کند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي (متوفاي 350ق) . ابومنصور طوسي ، کسي است که به دستورش داستان هاي «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقيقي وبعد فردوسي آن را به نظم کشيدند.
ابومنصور طوسي تعريف مي کند که در جواني اش يک بار براي شکار رفته بوده. آهويي گيرش مي آيد.او را دنبال مي کند. آهو مي رود ومي رود تا به مزار حضرت رضا(ع) مي رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقيب او بر مي دارد. خود ابومنصور که سني مذهب بوده، داخل مزار هم مي رود. اما به جز پشکل آهو چيزي پيدا نمي کند. ابومنصور مي گويد از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زيارت آن حضرت مي رود.
به نظر مي رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام اين دو داستان با هم آمده باشد.
عالم آل محمد
ائمه معصومين ما (ع) همگي از علماي عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم اين لقب را داده بودند. با اين حال شهرت امام رضا(ع) به برتري علمي برهمعصرانش از آنجا آمده است که مامون که خودش هم از دانشمندان بود. و«اعلم بني عباس» به حساب مي آمد دردوره ولايتعهدي، مناظرات متعددي را بين امام رضا (ع) و علماي ديگر مذاهب ترتيب مي داد.
انگيزه مامون از اين کار را بعضي مثل طبري (درتاريخ طبري) علاقه او به علم ودانش ذکر کرده اند وحاکم نيشابوري (درتاريخ نيشابور) مي گويد که اين کار را مي کرد تا نقاط ضعف احتمالي امام رضا (ع) را برملا کند وبه جايگاه ايشان توهين کند.به هر حال، هدف هرچه که بود نتيجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) ودادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود. براي آنکه به صحت اين حرف پي ببريد، مي توانيد موضوع يکي از جلسات اين مناظرات را در دو منبع سني («عقدالفريد» نوشته ابن عبد ربه اندلسي، متوفاي 328ق) و شيعه («عيون اخبار الرضا»، نوشته ابن بابويه يا شيخ صدوق، متوفاي 381ق) بخوانيد که دقيقاً عين همان را نقل کرده اند.
غريب يا غريب الغربا
ممکن است تصور شود لقب «غريب» براي امام هشتم (ع) به خاطر دوري آن حضرت از شهر پيامير(ص) يعني مدينه بوده است اما از بين امامان ما ، فقط دوامام بوده اند که به طور کامل درمدينه زندگي کرده اند (امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . سه امام اول دوره اي را در کوفه بوده اند وامام سوم پس از ترک مدينه به اجبار وحرکت به سمت مکه، عاقبت در سرزمين عراق به شهادت رسيد.امام چهارم که به اسارت تا دمشق هم رفتند واز امام کاظم(ع) به بعد هم همه ائمه در بغداد وتحت نظر خلفاي عباسي بودند (جز امام رضا(ع) که درمرو تحت نظر بودند) با اين حساب، اين لقب نبايد تنها به اين دليل باشد.
به نظر مي رسد که اين لقب را خود امام و نزديکان آن حضرت شايع کرده اند تا مانع از موفقيت اقدام سياسي مامون که مي خواست از ولايتعهدي امام رضا (ع) سوء استفاده بکند، بشوند.
همچنان که امام رضا (ع) در وقت حرکت به سوي ايران، از اهل بيتشان خواستند تا گريه و نوحه بکنند، يا وقتي که دعبل خزاعي درمرو خدمت ايشان رسيد وشعري را که در رثاي شهادت امامان قبلي براي آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبيت اضافه کردند: «وقبر بطوس يالها من مصيبت / الحت علي الاحشا بالزفرات / الي الحشر حتي يبعث الله قائما/ يفرج عنا الغم والکربات» يعني «وقبري در طوس است که مصيبتش غم را تا روز قيامت در دل ها مي افروزد تا اينکه خداوند قائمي را برانگيزد واندوه را از دل ما برطرف کند.» دعبل پرسيده بود: « يابن رسول الله! من چنين قبري را نمي شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصيده اش را با دوبيت امام، اين طرف و آن طرف براي شيعيان مي خواند.
مرتضي
اين لقب به معناي مورد رضايت و پسنديده ، لقبي است که شيعيان دربرابر لقب «رضا» که مامون به آن حضرت داده بود براي ايشان به کار بردند، ، لفب مرتضي البته ازالقاب مشترک بين آن حضرت با ساير ائمه (ع) است واگر هم درمتني، مرتضاي خالي ديديد، قاعدتاً منظور امام اول(ع) است؛ اما در صلوات خاصه امام رضا هم اين لقب بلافاصله بعد از لقب رضا آمده است:«اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي»
نام مبارک ایشان علی وکنیه آن حضرت ابوالحسن ومشهورترین لقب ایشان”رضا” به معنای “خشنودی”می باشد.امام محمد تقی (ع)امام نهم وفرزندانشان سبب نامیده شدن ان حضرت به این لقب را اینگونه نقل می فرمایند:”خداوند اورا رضالقب نهاد زیراخداونددرآسمان ورسول خداوائمه اطهاردرزمین ازاوخشنودبوده اندوایشان رابرای امامت پسندیده اند وهمینطور(به خاطرخلق نیکوی امام )هم دوستان ونزدیکان وهم دشمنان ازایشان راضی وخشنودبودند.”
یکی ازالقاب مشهورحضرت “عالم آل محمد”است.این لقب نشانگرظهورعلم ودانش ایشان می باشد.درجلسات مناظره بسیاری که امام بادانشمندان بزرگ این عصرخویش،به ویژه علمای ادیان مختلف انجام دادودرهمه آن هاباسربلندی تمام بیرون آمد. تولد امام:
حضرت رضا)ع)دریازدهم ذی القعده الحرام سال148هجری درمدینه منوره دیده به جهان گشودند.ازقول مادرایشان نقل شده است که:هنگامی که حامله شدم به هیچ وجه سنگینی حمل رادرخودحس نمی کردم ووقتی به خواب می رفتم،صدای تسبیح وتمجیدوذکر”لااله الاالله”را ازشکم خودمی شنیدم،هنگامی که وضع حمل انجام شد،نوزاددودستش رابه زمین نهادوسرش رابه سوی آسمان بلندکردوزبانش راتکان می داد گویی چیزی می گفت. پدرومادرامام:
پدربزرگوارایشان امام موسی کاظم(ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند که درسال183 ه.ق
به دست هارون عباسی به شهادت رسیدندومادرگرامیشان”نجمه”نام داشت.
امامت ووصیت حضرت بارها توسط پدربزرگوارواجدادایشان ورسول اکرم اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم(ع) بارها درحضور مردم ایشان رابه عنوان وصی وامام بعدازخویش معرفی کرده بودند . یکی ازیاران امام موسی کاظم(ع) می گوید:ماشصت نفربودیم که موسی بن جعفر به جمع ماواردشد ودست فرزندش علی دردست اوبود. فرمود:”آیا می دانید کیستم؟” گفتم :”توآقا وبزرگ ماهستی.” فرمود:”نام ولقب مرابگویید.”گفتم:شماموسی بن جعفربن محمدهستید. فرمود:”این که بامن است کیست؟” گفتم:علی بن موسی جعفر.فرمود:”پس شهادت دهید اودرزندگانی من وکیل من است وبعدازمرگ من وصی من می باشد.”
اوضاع سیاسی:
مدت امامت ایشان 20 سال بود که می توان آن رابه سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
1) ده سال اول امامت آن حضرت همزمان بود با حکومت داری هارون.
2) پنج سال اول امامت آن حضرت که مصادف باخلافت امین بود.
3) پنج سال آخرامامت آن بزرگوارکه مصادف باخلافت مامون وتسلط اوبرقلمرواسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا(ع) هم زمان باخلافت هارون الرشید بود. دراین زمان مصیبت دردناک شهادت پدربزرگوارشان ودیگر مصیبت های دردناک برای علویان اتفاق افتاد . دراین زمان هارون برای قتل حضرت بسیارتلاش کردولی موفق نشد بعدازوفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. این دوره را می توان در زندگی امام در دوران آرامش بنامیم.اما سرانجام مامون عباسی توانست برادرخود راشکست داده واو رابه قتل برساند.پس از مدتی اوتصمیم گرفت تاخلافت را به امام پیشنهاد دهد وخد از خلافت به نفع امام کناره گیری کند،زیرا مامون می خواست شخص امام رازیر نظر داشته باشد وهم چنین ازقیام های متعدد شیعیان جلوگیری کند و او قصد داشت پس از سرکوب آشوب ولیعهدی را از امام پس بگیردودوباره خود برسرتخت پادشاهی بنشیند.او فکرمی کرد با این کار نیزمی تواندطرفداران زیادی رابدست آورد.
حدیث سلسله الذهب:
درطول سفرامام به مرو،هرکجامی ایستادند برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می شد.ازجمله هنگامی که امام درمسیرحرکت خود واردنیشابورشدند ودرحالی که محملی قرار داشتند ازوسط شهرنیشابورعبورمی کردند.مردم زیادی که خبرورود امام به نیشابور راشنیده بودند،همگی به استقبال حضرت آمدند.دراین هنگام چندتن ازعلما به همراه گروه بی شماری ازطالبان علم واهل حدیث ودرایت به امام گفتند:”ای امام بزرگ وای فرزندامامان بزرگوار،تورابه حق پدران پاک واجداد بزرگوارت سوگند می دهیم که حدیثی ازپدران وجدبزرگوارتان ،پیامبرخدابرای مابیان فرمایی تایادگاری نزدماباشد.”امام دستورتوقف مرکب رادادندپس همگان دورهم جمع شدند وبه شنیدن حدیث پرداختند.حضرت ازقول پیامبر،جبرئیل وحضرت حق فرمودند:کلمه “لااله الاالله”حصارمن است پس هرکس آن رابگویدداخل حصارمن شده وکسی که داخل حصارمن گردد ایمن ازعذاب من خواهد بود.سپس امام فرمودند:”امااین شروطی دارد ومن ،خود،ازجمله آن شروط هستم.”
این حدیث بیانگراین است ازشروط اقراربه کلمه لااله الاالله.اقراربه امامت آن حضرت واطاغت وپذیرش گفتارورفتارامام می باشد که ازجانب خداوند تعالی تعیین شده است. درحقیقت امام شرط رهایی ازعذاب الهی راتوحیدوشرط توحیدراقبول ولایت وامامت می دانند.
ولایت عهدی:
هنگامی که حضرت وارد مروشدند،مامون ازایشان استقبال شایسته ای کردودرمجلسی که همه ارکان دولت حضورداشتند صحبت کردوگفت:تصمیم گرفته ام که خودرا از خلافت خلع کنم وآن رابه علی بن موسی الرضا واگذارکنم . امام فرمودند:”هرگز قبول نخواهم کرد.” وقتی مامون مایوس شد گفت:پس ولایت عهدی راقبول کن تابعدازمن شماخلیفه باشید. این اصراروانکارامام دوماه بیشترطول نکشیدتاآن جا که مخفیانه ودر مجلس خصوصی مامون حضرت راتهدید به مرگ کرد. امام هم به اجبارپیشنهادمامون راپذیرفت و ولی عهداوشد.
جنبه علمی امام:
امام وارث علم امامت بوده که ازجدش رسول خدا بمیراث مانده بود،اوچشمه جوشانی بودتشنگان معرفت ودانش را سیراب می کرد وگمشدگان سرزمین جهل ونادانی را راهنمایی می کرد.
مامون که شورواشتیاق مردم نسبت به امام واعتبار بی همتای امام رادرمیان ایشان می دید می خواست اعتبارایشان راخدشه دارکندوکارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد.از جمله آنها تشکیل جلسات مناظره ای بین امام ودانشمندان علوم مختلف ازسراسر دنیا بود،تا آن ها با امام به بحث بپردازند ، شاید بتوانند امام را ازنظرعلمی شکست دهند.درآن مجلس حضرت باهریک ازدانشمندان به زبان خود و با دلایل علمی کتاب وقرآن جواب سوالات آنان رامی داد وقانعشان می کرد.دراین بین عده ای درهمان لحظه به وی واسلام روی آوردند.
می توان نتیجه گرفت که آن حضرت معدن کلمات پروردگار،صندوق انوارالهی وعلم خداوند متعال است .همین مباحثات حضرت رضا(ع) بافرقه های مختلف درمجلس مامون ،مقام علمی آن حضرت را آشکار می کرد،چنانچه بارها مامون می گفت:”هیچ کس را در روی زمین داناترازحضرت رضا(ع) نمی دانم.
اخلاق ومنش امام:
خصوصیات اخلاقی وزهد وتقوای آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش رانیزشیفته ومجذوب خودکرده بود. بامردم درنهایت ادب تواضع ومهربانی رفتار می کرد وهیچ گاه خود را از مردم جدانمی نمود.
یکی ازیاران امام می گوید:”هیچ گاه ندیدم که امام رضا(ع) درسخن برکسی جفاورزد ونیزندیدم که سخن کسی را پیش ازتمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد در حضوردیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی ازخدمتکارانش بدگویی کند. خنده قهقهه نبود بلکه تبسم می فرمود . چون سفره غذا به میان می آمد،همه افراد خانه حتی دربان ومهتر را نیزبرسرسفره خویش می نشاند وآنان همراه با امام غذا می خوردند. شبها کم می خوابیدند وبسیاری ازشبها را به عبادت می گذراندند. بسیار روزه می گرفت وروزه سه روز در ماه راترک نمی کردند. کارخیر وانفاق پنهان بسیار داشتند. بیشتردرشبهای تاریک ،مخفیانه به فقرا کمک می کردند. یکی دیگر ازیاران ایشان می گوید:فرش آن حضرت درتابستان حصیرودر زمستان پلاسی بود . لباس اودر خانه درشت وخشن بود، اما هنگامی که درمجالس عمومی شرکت می کرد خود رامی آراست. شبی امام میهمان داشت، درمیان صحبت چراغ ایرادی پیداکرد، میهمان امام دست پیش آورد تاچراغ را درست کند اما امام نگذاشت وخود این کار را انجام دادوفرمود:ما گروهی هستیم که میهمان خود رابه کار نمی گیریم.
شهادت امام:
مامون براي مسموم نمودن امام(ع)دقيقترين راه را انتخاب كرد كه هيچگونه اي باقي نگذارد وي در يكي از منازل بين راه خوشه انگوري انتخاب كرد و سوزن هايي را در ته دانه هاي آن قرار داد وپس از چند روز سوزن ها را برداشت و خوشه انگور را كه هيچ گونه تغييري در ظاهر آن ديده نمي شد به حضرت تعارف كرد و اصرار نمود، تا حضرت چند دانه اي از آن خوردند و مسموم گرديدند.
تدفین امام:
به قدرت واراده الهی امام جواد(ع) فرزند ایشان وامام بعدازآن حضرت به دورازچشم دشمنان بدن مطهرایشان راغسل داده وبرآن نمازگذارده وپیکرپاک ایشان بامشایعت بسیاری ازشیعیان ودوستداران آن حضرت درشهرمشهد دفن گردید وقرن هاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت ومباهانت ایرانیان است.
موضوع : خلاصه ای از زندگی امام رضا علیه السام بنویسید
امام رضا (ع) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا (ص) و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام (ص) است.
بنابر نظر مشهور مورّخان وی در یازدهم ذی قعده سال ۱۴۸ هـ. ق، در مدینه منوّره متولد شد.
نام مبارک و القاب ایشان
نام مبارکش، علی، کنیه آن حضرت، ابوالحسن
و دارای القاب متعددی از جمله؛ رضا، صادق، صابر، فاضل، قره اعین المؤمنین و… هستند،
اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» به معنای «خشنودی» است.
پدر بزرگوار امام رضا، امام موسی کاظم (ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند
که در سال ۱۸۳ ﻫ.ق، به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند،
و مادر گرامیشان نجمه (تکتم) نام داشت.
امام رضا (ع) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگى امور پرداخت،
شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق (ع) مشغول شد
و در این راستا گام هاى بزرگ و استوارى برداشت.
مدت امامت حضرت رضا(ع)، حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.
در مورد تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف وجود دارد،
برخی امام جواد(ع) را تنها فرزند ایشان دانسته و گروهی نیز فرزندان دیگری را برای حضرتشان برمیشمارند.
امام رضا (ع) پس از هفده سال سکونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم،
با نقشه و حیله مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت.
آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال،
در ۵۵ سالگی به دست این خلیفۀ عباسی به شهادت رسید.
موضوع انشا : نامه به امام رضا علیه السلام
سلام به آقای خوبم،
سلام به مولای عزیزم،
سلام به امام رئوف و مهربانم،
سلام به خورشید تابان خراسان،
سلام به گنبد طلاییت،
سلام به کبوترهای حرمت و سلام به زائرهای عاشقت.
قلم را روی کاغذ نهادم تا شاید این بار قلم روی آن حرکت کند و خودش حرف های دل مرا به امام رضا بنویسد.
هزاران بار نوشتم، هزاران بار گفتم، اما باز نشد.
نتوانستم به قولی که به تو دادم وفا کنم، بگو چه کار کنم، کجای کارم اشتباه است .
هر وقت حاجتی دارم مهمان حرمت هستم آن قدر دخیل می بندم تا حاجتم روا شود.
چقدر ماه های خدا عجیب است دوازده ماه به نیت دوازده امام، زیاد نمی توانم این را بگویم
چون کار خدا با حکمت است و عقل ناقص و ناتوان من قادر به بیان آن نیست.
محرم الحرام اجازه ی ورود به ماه حسین است تا ایشان اذن دخول ندهند قطره اشکی ریخته نمی شود
و آخر صفر هم با شهادت غریب الغربا . واقعا غریب به چه معناست… غریبه کیست… ؟
غریب یعنی دور از وطن، دور از خانه …
هنگامی که مسلم وارد کوفه شد غریب بود، امام حسین در کربلا غریب بود و اما شما آقای من که غریب خراسان هستی .
لحظه های آخر منتظر دیدن عزیز دلت بودی، چقدر زیبا نام جوادت را می بردی. وقتی سرت بر روی پایش بود چقدر آرام بودی،
دست های گرم جوادت، وجود تو را روشن کرد با نگاهت فهماندی وقت رفتن و جدایی است. چه لحظه ای بود وداع آخرت.
اما چه بگویم از نیزه های شکسته، تیرهای در هم فرو رفته، شمشیرهای بالا رفته،
بدن ارب اربای اکبر، خم شدن کمر حسین، ناله دل زینب، اشک چشم رقیه، …
هر وقت خواستم چیزی بگویم خجالت کشیدم بیان کنم،
ابهت حرمت ، زیبایی بارگاهت، تقدس نگاهت مرا از گفتن حرفم عاجز کرد.
چقدر زیباست گنبد زرد طلایی ات که از دور حکایت می کند در این شهر عزیزی مهمان است.
برق طلایی زرد گنبدت روشنی چشمم است، پرچم روی حرمت نوازش صورتم است،
صدای نقاره ها چنان در هوا پخش می شود که هر کسی را مست تو می کند.
و اما چه بگویم از زائران حرمت که با پای پیاده مسافت ها را طی می کنند و برای دیدنت لحظه شماری می کنند.
عجب صفایی دارد پنجره فولادت که بارها ، بارها دلم را به آن گره زدم
و خواستم تا یاری ام کنی،
من گدای در خانه ات هستم. نکند این گدا را رها کنی، یا امام رضا با دلم به سویت آمدم، آقا مرا میخری…؟
و اما از کاسه های طلایی سقا خانه ات که وجود مان را شاداب می کند،
آبش، دل ما را جلا می دهد. مولای من، سرور من حرف های مرا می شنوی؟
هر بار که حرمت آمدم اذن دخولم باب الجواد بود ،
جان مادرت زهرا دستم را بگیر، مرا کربلایی کن، عاشق و شیدای حسین کن.
اذن ورود کربلا با امضای تو صادر می شود، رضا جان، عزیز دل زهرا بیا ضامن ما شو، ای ضامن آهو.
چقدر زیبا گفتی به شکارچی: اجازه بده که این آهو برود او مادر است بچه هایش منتظر هستند،
من ضامن او می شوم. شکارچی سرش را پایین انداخت و گفت آقاجان مرا شرمنده نکنید
من که هستم که شما از من مهلت می خواهید من او را به حق شما آزاد می کنم.
ای خورشید خراسان بتاب، که از تابیدنت دلمان روشن شود.
دلم را به پنجره ات، آقا ببین گره زدم، مولا نذار دست خالی از در خانه ات بروم.
تو را قسم می دهم به وفای کفترای حرمت، همان کفترایی که هر روز دور حرمت می چرخند
و بال هایشان را به گنبدت می چسبانند، منم می خواهم کفتری باشم که تو من وهوا کنی.
امام رضا اگر در نامه ی این حقیر خطایی دیدی خودت عفو کن.
این نامه را از طرف همه ی زائرهای عاشقت که دلشان برای دیدن حرمت پر می زد نوشتم،
چقدر دلمان می خواست این روزها خراسان بودیم کنا پنجره فولادت تا صبح ذکر رضا میگرفتیم.
اللهم طهرنی و طهرلی قلبی و اشرح لی صدری و اجر علی لسانی مدحتك و الثناء علیك فانه لا قوة الا بك اللهم اجعله لی طهورا و شفاءا.
و در وقت بیرون رفتن بگو:
بسم الله و بالله و الی الله و الی ابن رسول الله حسبی الله توكلت علی الله اللهم الیك توجهت و الیك قصدت و ما عندك اردت
پس چون بیرون رفتتی بر در خانه خود بایست و بگو:
اللهم الیك وجهت وجهی و علیك خلفت اهلی و مالی و ما خولتنی و بك وثقت فلا تخیبنی یا من لا یخیب من اراده و لا یضیع من حفظه صل علی محمد و ال محمد و احفظنی بحفظك فانه لا یضیع من حفظت
چون بسلامت رسیدی انشاالله پس هرگاه خواهی بزیارت بروی غسل کن و بگو:
اللهم طهرنی و طهرلی قلبی و اشرح لی صدری و اجر علی لسانی مدحتك و محبتك و الثناء علیك فانه لا قوة الا بك و قد علمت ان قوام دینی التسلیم لامرك و الاتباع لسنة نبیك و الشهادة علی جمیع خلقك اللهم اجعله لی شفاء و نورا انك علی كل شیء قدیر
پس ببوش باکیزه ترین جامه های خود را و بگو :
الله اكبر و لا اله الا الله و سبحان الله و الحمد لله
چون داخل روضه منوره شدی بگو :
بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله صلی الله علیه و اله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك به و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و ان علیا ولی الله
پس برو نزد ضریح و بگو :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و انه سید الاولین و الاخرین و انه سید الانبیاء و المرسلین اللهم صل علی محمد عبدك و رسولك و نبیك و سید خلقك اجمعین صلوة لا یقوی علی احصائها غیرك اللهم صل علی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عبدك و اخی رسولك الذی النتجبته بعلمك و جعلته هادیا لمن شئت من خلقك و الدلیل علی من بعثته برسالاتك و دیان الدین بعدلك و فصل قضائك بین خلقك و المهیمن علی ذلك كله و السلام علیه و رحمة الله و بركاته اللهم صل علی فاطمة بنت نبیك و زوجة ولیك و ام السبطین الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة الطهرة الطاهرة المطهرة التقیة النقیة الرضیة الزكیة سیدة نساء اهل الجنة اجمعین صلوة لا یقوی علی احصائها غیرك اللهم صل علی الحسن و الحسین سبطی نبیك و سیدی شباب اهل الجنة القائمین فی خلقك و الدلیلین علی من بعثت برسالاتك و دیانی الدین بعدلك و فصلی قضائك بین خلقك اللهم صل علی علی بن الحسین عبدك القائم فی خلقك و الدلیل علی من بعثت برسالاتك و دیان الدین بعدلك و فصل قضائك بین خلقك سید العابدین اللهم صل علی محمد بن علی عبدك و خلیفتك فی ارضك باقر علم النبیین اللهم صل علی جعفر بن محمد الصادق عبدك و ولی دینك و حجتك علی خلقك اجمعین الصادق البار اللهم صل علی موسی بن جعفر عبدك الصالح و لسانك فی خلقك الناطق بحكمك و الحجة علی بریتك اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی عبدك و ولی دینك القائم بعدلك و الداعی الی دینك و دین ابائه الصادقین صلوة لا یقوی علی احصائها غیرك اللهم صل علی محمد بن علی عبدك و ولیك القائم بامرك و الداعی الی سبیلك اللهم صل علی علی بن محمد عبدك و ولی دینك اللهم صل علی الحسن بن علی العامل بامرك القائم فی خلقك المخصوص بكرامتك الداعی الی طاعتك و طاعة رسولك صلواتك علیهم اجمعین اللهم صل علی حجتك و ولیك القائم فی خلقك صلوة تامة نامیة باقیة تعجل بها فرجه و تنصره بها و تجعلنا معه فی الدنیا و الاخرة اللهم انی اتقرب الیك بحبهم و اوالی ولیهم و اعادی عدوهم فارزقنی بهم خیر الدنیا و الاخرة و اصرفعنی بهم شر الدنیا و الاخرة و اهوال یوم القیمة
السلام علیك یا ولی الله السلام علیك یا حجة الله السلام علیك یا نور الله فی ظلمات الارض السلام علیك یا عمود الدین السلام علیك یا وارث ادم صفوة الله السلام علیك یا وارث نوح نبی الله السلام علیك یا وارث ابراهیم خلیل الله السلام علیك یا وارث اسمعیل ذبیح الله السلام علیك یا وارث موسی كلیم الله السلام علیك یا وارث عیسی روح الله السلام علیك یا وارث محمد رسول الله السلام علیك یا وارث امیرالمؤمنین علی ولی الله و وصی رسول ربالعالمین السلام علیك یا وارث فاطمة الزهراء السلام علیك یا وارث الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة السلام علیك یا وارث علی بن الحسین زین العابدین السلام علیك یاوارث محمد بن علی باقر علم الاولین و الاخرین السلام علیك یا وارث جعفر بن محمد الصادق البار السلام علیك یا وارث موسی بن جعفر السلام علیك ایها الصدیق الشهید السلام علیك ایها الوصی البار التقی اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتیت الزكوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر و عبدت الله حتی اتیك الیقین السلام علیك یا ابا الحسن و رحمة الله و بركاته
اللهم الیك صمدت من ارضی و قطعت البلاد رجاء رحمتك فلا تخیبنی و لا تردنی بغیر قضاء حاجتی و ارحم تقلبی علی قبر ابن اخی رسولك صلواتك علیه و اله بابی انت و امی یا مولای اتیتك زائرا وافدا عائذا مما جنیت علی نفسی و احتطبت علی ظهری فكن لی شافعا الی الله یوم فقری وفاقتی عندالله مقام محمود و انت عنده وجیه
اللهم انی اتقرب الیك بحبهم و بولایتهم اتولی اخرهم بما تولیت به اولهم و ابرء من كل ولیجة دونهم اللهم العن الذین بدلوا نعمتك و اتهموا نبیك و جحدوا بایاتك و سخروا بامامك و حملوا الناس علی اكتافال محمد اللهم انی اتقرب الیك باللعنة علیهم و البرائة منهم فی الدنیا و الاخرة یا رحمن
صلی الله علیك یا اباالحسن صلی الله علی روحك و بدنك صبرت و انت الصادق المصدق قتل الله من قتلك بالایدی و الالسن .
تـرجـمـــــــــــــــــــــــــــــــــه
خدایا مرا پاک کن و دلم را طاهر گردان و سینه ام را بگشا و جاری کن بر زبانم ستایش و مدح سپاس بر تو را زیرا که نیرویی نباشد جز به وجود تو خدایا آن را وسیله پاکی و درمان من قرار بده
بنام خدا و به یاری خدا و به سوی خدا و به سوی فرزند رسول خدا بس است مرا خدا توکل کردم بر خدا خدایا به درگاه تو روآوردم و آهنگ آستان تو کردم و آنچه را نزد توست خواسته و می طلبم
خدایا به درگاه تو روآوردم و بر عهده تو بجا گذاشتم خاندانم و دارائیم و آنچه به من دادی و به تو اطمینان دارم و مرا تهی دست مساز ای که نومید نکند هر که او را خواهد و تباه نگرداند آن را که در حفظ خود دارد درود بر محمد و خاندان محمد و نگه دار مرا به نگه داری خودت زیرا تباه نگردد هر که را تو نگه داری کنی
خدایا پاک کن مرا و قلب دلم را طاهر گردان و بگشا سینه ام را و جاری ساز بر زبانم مدح و ثناء خودت و دوستی تو و ستایش تو را زیرا توان و قدرتی نیست جز به تو و براستی دانستم که پایه و استواری دینم تسلیم به فرمان تو و پیروی از روش و سنت تو است و گواهی دادن به این مطلب برای همه خلقت است خدایا آن را برای درمان هر درد و نور هر تاریکی قرار بده زیرا تو بر هر چیزی توانایی
خدا بزرگ است نیست معبودی جز خدا منزه است خدا حمد و سپاس برای خداست
به نام خدا و به یاری خدا و بر آئین رسول خدا رحمت خدا بر او و بر خاندان او گواهی می دهم اینکه نیست معبودی جز خدای یگانه نیست شریکی برای او و گواهم به اینکه محمد بنده خدای و رسول خداست و اینکه علی ولی خداست
گواهم که نیست الهی جز خدای یگانه که شریکی برای او نیست و گواهم به اینکه محمد بنده خدا و رسول خداست و اینکه اوست آقای اولین و آخرین و اوست آقای پیغمبران و رسولان خدایا درود فرست بر محمد بنده ات و رسولت و پیغمبرت و آقای آفریدگانت همگی درود و رحمتی که نتوان او را شمرد غیر از تو خدایا درود فرست بر امیرمؤمنان علی بن ابیطالب بنده تو و برادر رسول تو که برگزیدی او را به دانش خودت و قرار دادی او را رهبر به هر که خواستی از خلق خود و راهنما بر کسی که مبعوثش کردی به رسالت های خودت و جزابخش در دیانت به عدلت و فیصله دهنده حکم تو بین خلقت و نگهبانش کردی بر همه اینها و درود بر او و رحمت خدا و برکات او خدایا درود فرست بر فاطمه دختر پیغمبرت و همسر ولی تو و مادر دو سبطه حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت آن بانوی پاک و پاکیزه گوهر مطهره پرهیزکار پاکیزه و پسندیده پاک و مبرا از هر نقص بانوی زنان اهل بهشت همگی رحمتی که نتوان شمردش جز خودت خدایا درود فرست بر حسن و حسین دو سبط پیغمبرت و دو آقای جوانان اهل بهشت آن دو بزرگوار برای اقامه دین قیام کردند در میان خلق تو و دو رهنما بر کسیکه او را مبعوث کردی به رسالت خودت و دو پاداش دهنده دیانت طبق عدلت و دو فیصله بخش قضایت در میان خلق و خدایا درود فرست بر علی بن الحسین بنده تو و قیام کننده در میان خلق تو و راهنما بر کسیکه او را مبعوث کردی به رسالت خودت و داور در دین مطابق عدلت و فیصله دهنده حکم تو و حاکم در امر دین در میان خلق تو آقای عابدان خدایا درود فرست بر محمد بن علی بنده تو و جانشین تو در زمین شکافنده علم پیغمبران خدایا درود فرست بر جعفر بن محمد راستگو بنده تو و سرپرست دین تو و حجت تو بر همه خلقت راستگو و خوشرفتار خدایا درود فرست بر موسی بن جعفر بنده شایسته ات و زبان گویای تو در میان خلقت و زبان گویای به حکمت تو و حجت بر آفریدگانت خدایا درود فرست بر علی بن موسی الرضا پسندیده بنده ات و سرپرست دین تو آن قیام کننده به عدل تو و دعوت کننده به دینت و دین پدران راستگویش درودی که نتوان شمرد و احصاء کرد جز تو خدایا درود فرست بر محمد بن علی بنده ات و ولی تو قیام کننده به فرمان تو و دعوت کننده به راهت خدایا درود فرست بر علی بن محمد النقی بنده (خاص ) تو و حافظ و نگهبان دین تو خدایا درود فرست بر حسن بن علی عمل کننده به فرمان تو قیام کننده در میان خلقت و آن حجت بزرگوارت اداء کننده از پیغمبرت و گواه تو بر خلقت آنکه مخصوص بود به کرامتت و دعوت کننده بود به اطاعت تو و اطاعت رسولت درود و رحمت های تو بر همه آن بزرگواران خدایا درود فرست بر حجت خودت و ولیت که قیام کننده در میان خلقت رحمتی پی در پی با برکت و پایدار شتاب کن بدان فرج او را و یاری کن او را و قرار ده ما را به او در دنیا و آخرت خدایا من تقرب می جویم به تو به درستی آنها و دوست دارم دوست آنها را و دشمن دارم دشمن آنها را و روزیم کن به وسیله آنان نیکی دنیا و آخرت را و دور کن از من به وسیله ایشان بدی دنیا و آخرت را و هراس های روز قیامت را
درود بر تو ای ولی خدا درود بر تو ای حجت خدا درود بر تو ای نور خدا در تاریکیهای زمین درود بر تو ای استوانه دین درود بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا درود بر تو ای وارث نوح پیامبر خدا درود بر تو ای وارث ابراهیم خلیل خدا درود بر تو ای وارث اسماعیل قربانی خدا درود بر تو ای وارث موسی هم سخن با خدا درود بر تو ای وارث عیسی روح خدا درود بر تو ای وارث محمد رسول خدا درود بر تو ای وارث امیرالمؤمنین علی ولی خدا و وصی فرستاده پروردگار جهانیان درود بر تو ای وارث فاطمه زهرا درود بر تو ای وارث حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت درود بر تو ای وارث علی بن حسین زینت عابدان درود بر تو ای وارث محمد بن علی شکافنده دانش اولین و آخرین درود بر تو ای وارث جعفر بن محمد راستگو خوشرفتار درود بر تو ای وارث موسی بن جعفر درود بر تو ای شهید با صدق و حقیقت درود بر تو ای جانشین نیکوکار با تقوی گواهم به اینکه تو به پا داشتی نماز را و ادا کردی زکات را و امر به معروفو نهی از منکر کردی و پرستش نمودی خدا را تا دم مرگ درود بر تو ای اباالحسن و رحمت خدا و برکات او
خدایا آهنگ به درگاهت کردم از وطنم و نور دیدم و طی کردم شهرها را به امید رحمت تو ناامید مکن مرا و باز مدار مرا بدون برآوردن حاجتم و رحم کن رفت و آمد بر سر قبر فرزند برادر رسولت درودهای تو بر او و آل او پدر و مادرم فدای تو باد ای مولای من آمدم به زیارتت و بدرگاه شما وارد شده و پناهنده از آنچه جنایت کردم بر خودم و بار سنگین گناه را بر دوش کشیدم پس شفیع من باش به درگاه خدا روز نداریم و بی چیزیم برای توست نزد خدا مقام پسندیده و تو نزد او آبرومندی
خدایا من تقرب می جویم به سوی تو به دوستی و ولایت ایشان پیرو و دوست آنهایم بدانچه پیرو و دوست اول آنها بودم و بیزارم از هر دسته و گروهی جز آنها خدایا لعنت کن به کسانیکه تبدیل کردند نعمت را و متهم کردند پیغمبرت را و منکر آیات تو شدند و مسخره کردند امامت را و سوار کردند مردم را بر دوش آل محمد خدایا من تقرب می جویم به سویت به وسیله لعنت بر آنها و بیزاری از آنها در دنیا و آخرت ای مهربان
رحمت خدا بر تو ای اباالحسن درود خدا بر روان تو و جسم پاکت که شکیبا بودی و تویی راستگو تصدیق شده بکشد خدا هر که تو را کشت با دست و زبان
دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع میکند به جوانه زدن… سلام می
کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود… بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا میگیرد… زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا…
السلام علیک یا امام رضا
یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
امام رضا, توسل به امام رضا
یا امام رضا جان
ما دولت تسلیم و رضا می طلبیم
راهی سوی اقلیم بقا می طلبیم
اندر دو جهان ، عزت و اقبال و نجات
از فیض ولایت رضا می طلبیم
امام رضا, توسل به امام رضا
یا ضامن اهو یا امام رضا
باب الجواد…بارش باران… نگفتنی ست،
اذن دخول بر لب یاران، نگفتنی ست…
صدها هزار زائر و عاشق میان صحن،
عرض ادب به شاه خراسان… نگفتنی ست…
یا امام رضا میبینم عاشقای تورو؛اشک های زائرای تورو؛آرزومه منم بپوشم لباس خادم های تورو.همه ی دارایی ام رو به تو بدهکارم.جون جوادت؛آقا خیلی دوستت دارم من
یا امام رضا
واحد گمشدگان حرمت بیکار است
گم شدن در حرم تو خود پیدا شدن است
امام رضا, توسل به امام رضا
امام رضا
“یا امام رضـــــــــــا” اگر بناست که
لطف کسی به ما برسد …. .
خدا کند فقط از جانب شما برسد….
.نخواه منت بیگانه بر سرم باشد….. .
خوش است خیر همیشه از
آشنا برسد… .
از آستان رضا (ع)
هرچه می رسد بی شک…. .
بدون واسطه از محضرخدا برسد… .
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد… .
جنازه ام شب جمعه
به کربلا برسد…
امام رضا, توسل به امام رضا
درد دل با امام رضا
یا امام رضا
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان ،
همان شب که زدم دل به نامتان ،
مشهد ، حرم ، ورودی باب الجواد ،
آقا ، عجیب دلم گرفته برایتان….
امام رضا, توسل به امام رضا
السلام علیک یا امام رضا
یا امام رضا
خـدّام حـرم غـم تـو را می فهمنـد
تـأثیر تـو را در همـه جا می فهمنـد
امام رضا, توسل به امام رضا
یا ضامن اهو یا امام رضا
یا امام رضا آمدم تا برايت بگويم رازهاى بزرگ دلم را بر ضريحت دخيلى ببندم تا كنى چاره اى مشكلم را آمدم با دلى تنگ و خسته تا به پاى ضريحت بميرم يا كه اى ضامن آهو از تو حاجتم را اجابت بگيرم
ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.
در روايتي از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بيشتر عالمان شيعه و همچنين تعداد زيادي از علماي اهل سنت، قائل هستند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلافنظرهايي وجود دارد؛ اما قول مشهور اين است كه آن حضرت، توسط «مأمون» خليفه عباسي مسموم و به شهادت رسيد.
برخي از علماي اهل سنت بر اين نظرند كه مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نكرده است و براي اين گفته خود دلائلي هم ذكر ميكنند. از جمله آن دلائل اين است كه مأمون دختر خود را به همسري امام جواد (ع) درآورد. مأمون به برتري امام رضا (ع) در برابر علما استدلال ميكرد. بعد از درگذشت امام رضا (ع) مأمون بسيار ناراحت و غمگين بود و…
در ادامه خواهيم گفت كه به هيچ يك از دلائل در اين رابطه نميتوان استناد كرد.
همچنين عدهاي از علماي اهل سنت نيز بر اين باورند كه امام رضا (ع) مسموم شده است و عامل جنايت، عباسيان اما شخصي غير از مأمون، بوده است. براي مثال؛ ابنجوزي ميگويد: «وقتي عباسيان ديدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولايتعهدي) و به دست علويان افتاد، امام رضا (ع) را مسموم كردند.» اين قول نيز چندان صحيح به نظر نميرسد؛ زيرا «بيشتر مورخان و راويان اجماع دارند كه مأمون سم را به امام (ع) داده نه غير او.»
همچنين روايات مستندي از امام رضا (ع) وارد شده است كه در آن، حضرت شهادت خود را پيشگويي كرده و عامل اين جنايت را مأمون دانسته است. امام رضا (ع) به هرثمة بن اعين ميگويد: «موقع مرگ من فرا رسيده است. اين طاغي (مأمون) تصميم گرفته مرا مسموم كند…»
عدهاي از پژوهشگران معتقدند كه شورش عباسيان در بغداد و تصميم مأمون براي حضور در اين شهر، سبب شد تا اطرافيان اين خليفه به وي هشدار دهند كه در نبود وي و حضور وليعهد ـ كه منظور امام رضا (ع) بود ـ كار حكومت به مشكل برخواهد خورد و به همين دليل، مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت رساند.
به نظر ميرسد انگيزه اصلي مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) همين مطلبي باشد كه ذكر شد. چرا كه قيام عباسيان در بغداد جز به خاطر ترس از روي كار آمدن علويان نبوده است.
طبري مينويسد: «مأمون نامهاي به بنيعباس در بغداد نوشت و مرگ علي بن موسي (ع) را به آنان اعلام كرد و از آنان خواست كه به اطاعت او درآيند؛ زيرا دشمني آنان با او جز با بيعت وي با علي بن موسي (ع) نبوده است.»
از ديگر موجباتي كه مورخان در قتل امام رضا (ع) ذكر كردهاند، كينهاي ميدانند كه مأمون از امام رضا (ع) به دل گرفته بود. طبرسي مينويسد: «علتي كه موجب شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت برساند، اين بود كه آن حضرت بيمحابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام ميكرد. در بيشتر موارد در مقابل او قرار ميگرفت كه موجب عصبانيت و كينه او مي شد…»
همانگونه كه بيان شد، از نظر روايات شيعي، شكي نيست كه مأمون، حضرت رضا (ع) را مسموم كرد. اما اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است، چند نوع روايت وجود دارد كه به آنها اشاره ميكنيم.
روايتي را شيخ مفيد از عبدالله بن بشير نقل كرده كه عبدالله گفت: «مأمون به من دستور داد كه ناخنهاي خود را بلند كنم … سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همه دو دست خود بمال … سپس نزد امام رضا (ع) رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور. من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار.
من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار، دو روز بيشتر زنده نماند.»
روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا (ع) انگور دوست ميداشت. پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبههاي آن به مدت چند روز سوزنهاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را كشيده و نزد آن بزرگوار آوردند … آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد.»
روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
بنابراين، ادلهاي كه اهل سنت ذكر كردهاند كه مأمون امام رضا (ع) را به شهادت نرسانده بياساس است؛ چرا كه مأمون فردي بود كه به خاطر حكومت، برادرش امين را به قتل رساند و محبوبيت امام رضا (ع) در نزد او از برادرش بيشتر نبود. و گريه ظاهري او بعد از مرگ امام (ع) به جهت منحرف كردن اذهان علويان و طرفداران امام رضا (ع) بوده است.
بعد از شهادت امام رضا (ع) شيعيان، بدن شريف آن حضرت را در خراسان تشييع كردند. اين تشييع جنازه به حدي پر شور بود كه تا آن زمان مثل آن ديده نشده بود. همه طبقات در تشييع جنازه امام حاضر شدند. آن امام همام، در سال 203 قمري در شهر طوس به خاك سپرده شد و بارگاه عظيمش امروز ميزبان صدها هزار عزادار است، در حالي كه هيچ نشاني از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.