1- قبل از این ها فکر می کردم که خداوند خانه ای در آسمان و میان ابرها دارد
2- مانند کاخ پادشاهان داستان ها ، خانه اش از طلا و الماس ساخته شده است.
3- ستون های قصرش از عاج و شیشه است و شاه بر روی تخت شاهی با تکبرو غرور نشسته است.
4- نورماه انعکاس کوچکی از تاج او بود و ستاره های آسمان پولک های تاج او بودند .
5- فکر می کردم رعد و برق صدای خنده ی خداست و سیل و طوفان ناشی از فریاد و خروش بلند اوست .
6- کسی از جای او خبری آگاه نیست و کسی اجازه ملاقاتش را ندارد .
7- او خدایی بی رحم و خشمگین و خانه اش از زمین دور بود
8- او وجود داشت اما در بین مردم نبود او مهربان و زیبا و دوست داشتنی نبود.
9- در قلب او دوست داشتن و عشق وترحم ومهربانی کردن معنا و مفهومی نداشت .
10- هرچه از دیگران درباره خدا و خودم و زمین و آسمان و ابرها سوال می کردم .
11- همه می گفتند :این کار خداست و سوال کردن در مورد او اشتباه و خطاست .
12- به دلیل ترس و وحشت ازخشم خدا نماز و دعا می خواندم
13-این تصویر قبلی باعث شده بود من از خدا ناراحت و دلگیر باشم
14- تا اینکه یک شب به همراه پدرم عازم یک سفری شدم .
15-در یک روستایی و در میان راه سفر خانه ای خوب و آشنایی را دیدیم
16- زود از پدرم پرسیدم این جا کجاست . پدرم گفت اینجا خانه ی خوب خداست.
17- پدرم گفت : در این محل می توان لحظه ای ماند و در گوشه ای خلوت نماز و دعایی خواند .
18- اینجا می توان وضو گرفت و شاداب و سرحال با خدا راز ونیاز کرد و دعاو نمازی خواند.
19- به پدرم گفتم : پس خانه ی آن خدای خشمگین و عصبانی، اینجا در روی زمین است .
20 – پدرم گفت : آری خانه ی خدا ساده وبدون تجمل است فرش های خانه اش از حصیر و گلیم است .
21-او خدایی مهربان و بی کینه است او مثل نور آینه صاف و روشن است .
22- خشم و دشمنی از ویژگی های خدا نیست یکی ازنام های خدا نوراست و او نماد و سنبل روشنایی است.
23- من تازه فهمیدم این خدای من است خدایی که خیلی مهربان و دوست داشتنی است .
24- این خدا ، دوست صادق من است واو از رگ گردن به من نزدیکتر است
( آیه 16 سوره ق –(( نحن اقرب الیه من حبل الورید))
25- من می توانم بعد از این با این خدا ، دوستی پاک و صادقی داشته باشم .